چرا حضرت علی اصغر علیه السلام را باب الحوائج می نامند؟
حضرت علی اصغر علیهالسلام را باب الحوائج می دانند، گر چه ایشان طفل رضیع و کودکی کوچک بودند، اما مقامشان نزد خدا بسیار والاست.
چرا حضرت علی اصغر علیه السلام را باب الحوائج می نامند؟ معناي باب الحوائج تقريبا همان معناي لغوي آن مي باشد. يعني درب و راه و مسير حاجات و البته خاصيتش دو طرفه است، يعني دقيقا مانند درب خانه كه هم از آن داخل مي شوند و هم خارج مي شوند.
باب الحوائج نيز، هم براي طلب حاجات است و هم براي دادن حاجت. از آنجا كه برخي از بزرگان و اولياي دين وسيله و عامل مشكل زدائي در پيشگاه خدا مي باشند و از مقربان درگاه الهي هستند به آنان باب الحوائج گفته مي شود. زيرا وسيله ارتباطي با خدا و واسطه فيض الهي هستند در قرآن كريم آمده است «كيست آن كه جز به اذن او در محضرش وساطت و شفاعت كند».(1)
پس باب الحوائج بودن به اذن خداست. عنوان باب الحوائج اختصاص به حضرت علي اصغر يا حضرت عباس يا حضرت موسي بن جعفر ندارد، همان طور كه مثلا صفت «باقر العلوم يا كاظم» مختص به امام پنجم يا هفتم نيست و دلالت ندارد بر اين كه مثلا حضرت علي ـ عليه السلام ـ اين گونه نبوده است، بلكه به خاطر شرايط زماني خاص، آن بزرگواران به اين صفات معروف شده اند. در مورد باب الجوائج بودن هم همه اولياء خدا و معصومين ـ عليهم السلام ـ اين صفت را دارند، هر چند كه اين سه بزرگوار به اين صفت معروفند.
در بحارالأنوار(2) بابي به عنوان «همانا دعاي انبياء با توسل و طلب شفاعت از ايشان مستجاب مي شود» وجود دارد كه در آن حدود 16 روايت بدين مضمون نقل شده كه مي توانيم خدا را به حق اين بزرگواران قسم دهيم.
امّا در مورد اين كه چرا براي حضرت علی اصغر شأن و فضيلت خاصی قائليم بايد گفت: همان طوري كه ما براي امام زادگان و سادات احترام قائليم چون منسوب به پيامبر و اهل بيت ـ عليهم السلام ـ مي باشند، در مورد حضرت علي اصغر نيز همين گونه است. چون ايشان فرزند بلا واسطه امام حسين ـ عليه السلام ـ مي باشند و به عنوان مؤيّد نيز اين حديث شريف كافي است كه پيامبر فرمودند: فرزندان ما را اگر خوب بودند به خاطر خوبيشان و اگر بد بودند به خاطر ما احترام كنيد.
اين مطلب درست است كه خيلي ها در عالم مظلوم واقع شدند، امّا آيا مظلوم كشته شدن آن ها اين گونه تأثيري در دين خدا داشت. در حالي كه در مورد شهادت حضرت علي اصغر ـ عليه السلام ـ مي بينيم كه اين شهادت مظلومانه باعث روشن و نمايان شدن هر چه بيشتر حقانيت راه امام حسين ـ عليه السلام ـ و مظلوميت ايشان شد.
به طوري كه مصطفي عقاد مي گويد: اگر من فيلمي بسازم، علي اصغر را نشان نخواهم داد، زيرا هيچكس باور نمي كند اين همه قساوت قلب نسبت به كودكي وجود داشته باشد.
به علاوه مطالب فوق بايد به طفل بودن، منسوب به امام حسين ـ عليه السلام ـ بودن و به نحو فجيع شهيد شدن ايشان نيز توجه كرد.
در كربلا، بين ياران حضرت، از همه رده هاي سني پيدا مي شد از جمله زنان و حضرت علي اصغر ـ عليه السلام ـ كه حضورشان بيان گر اين مطلب بود كه امام قصد جنگ ندارند و اين حركت براي اصلاح و امر به معروف و نهي از منكر مي باشد. پس صرف حضور اين طفل فضيلت نداشت بلكه كاركرد اين حضور به آن فضيلت مي دهد.
پس به عنوان خلاصه مي توان گفت كه باب الحوائج بودن ايشان به خاطر همان فضائلي بود كه عرض شد «فرزند امام بودن، طفل بودن و بي گناه بودن، به صورت فجيع شهيد شدن و تأثير خون ايشان در شفاف تر شدن راه و مظلوميت و حقانيت امام حسين ـ عليه السلام ـ» مي باشد.
گاهي يك حركت، يك حضور و يك كمك ناچيز در جمع يك حادثه بزرگ قرار مي گيرد و ارزشي صد چندان پيدا مي كند. و خون اين عزيز امضا و تأييدي شد بر حقانيت و مظلوميت اصحاب امام حسين ـ عليه السلام ـ در طول تاريخ. سخن آخر اينكه خداوند اين خاندان و جمعي از اولاد كرام آنها را خواسته كه مايه هاي هدايت و دستگيري بشريت قرار دهد و اين موهبتي است خدادادي و اعطايي كه موجب خير و بركت براي همه بشريت است.
نحوه شهادت آخرین و كوچك ترين يار امام حسين عليه السلام در کربلا
حضرت علي اكبر تازه شهيد شده بود و اهل خيمه عزادارش بودند كه ناگهان صداي زن ها از خيمه ها بلند شد. صداي گريه و زاري شديد بود. امام به طرف خيمه رفت و پرسيد: چه شده است؟» به علي اصغر اشاره كردند و گفتند: «اين طفل شيرخوار سه روز است كه تشنه است، نه شيري خورده و نه آبي. ديگر نزديك است از حال برود.» امام نزديك رفت و كودك را گرفت و او را روي دستش بلند كرد و گفت: «خدايا! خودت كمك كن.» سپس نوزاد را در آغوش گرفت و از خيمه بيرون رفت.
بيرون خيمه ها از برخورد سم اسب ها با زمين، گرد و غباري بلند شده بود. امام اطراف را نگاه كرد. ايستاد و نوزاد را روي دستش گرفت و دست هايش را به سمت آسمان بلند كرد و گفت: «اين نوزاد تشنه است...» ياران امام با چشماني اشكبار اين صحنه را مي ديدند.
هنوز حرف امام تمام نشده بود: «برايش آب مي خواهيم، آب...» ناگهان حرمله تير زهرآگين خود را رها كرد. تير به گلوي علي اصغر خورد. امام به نوزاد نگاه كرد و دستش را زير گلوي علي اصغر گذاشت. خون نوزاد را به آسمان پاشيد و همه ديدند كه ذره اي از آن خون بر زمين نريخت. گفت: «خدايا! تو شاهد بودي كه اين قوم بر ما رحم نكردند. خودت انتقام ما را بگير. اي مهربان ترين مهربانان (يا ارحم الراحمين)!» آن گاه طفل را به سينه اش چسباند و او را در آغوش فشردو با كوچك ترين يار شهيدش به سمت خيمه ها باز گشت. امام براي اين طفل، نمازي خواند كه براي هيچ شهيدي در آن روز آن گونه نماز نخوانده بود.
پاورقی:
1. بقره:255.
2. مجلسي، محمد باقر، ج26، ص319.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات