نتیجه 20 سال اشغالگری آمریکا در افغانستان چه بود؟
روز ۲۴ مرداد ۱۴۰۰ هجری شمسی و با نزدیک شدن افراد مسلح طالبان به پایتخت افغانستان، «اشرف غنی» رئیس جمهور این کشور فرار کرد و کابل را به مقصد تاجیکستان و سپس عمان ترک نمود. ساعتی بعد نیروهای طالبان وارد کابل و ارگ ریاست جمهوری شدند و به این ترتیب، دولت حاکم بر افغانستان رسماً سقوط کرد.
اینگونه بود که گروه طالبان با جمعیتی قلیل توانست به سرعت بر دولت رسمی افغانستان پیروز شود و آمریکایی ها نیز پس از 20 سال اشغال و قتل و غارت، به عادت مألوف خود، پشت این دولت دست نشانده خویش را نیز خالی کردند و رفتند.
آقای «مهدی جهانتاب» کارشناس ارشد مسائل کشورهای آسیایی، تحلیل زیر را درباره دو دهه اشغالگری ایالات متحده در افغانستان قلمی کرده است:
** نتیجه 20 سال اشغالگری آمریکا در افغانستان چه بود؟ **
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به قلم: مهدی جهانتاب
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اوضاع کشور افغانستان هر روز بدتر از دیروز می شود. بعد از حدود 20 سال که نیروهای آمریکایی با هدف سرنگونی طالبان و روی کار آوردن حکومتی دموکراتیک - که موتور توسعه این کشور را روشن کند - به این کشور لشکرکشی کردند، اکنون شاهدیم که همه چیز می رود تا به نقطه اول بازگردد. توافقاتی که میان گروه های سیاسی برای افغانستان بعد از 2001 میلادی حاصل شده بود عملاً معلق شدند و طالبان مجدداً قدرت را تصاحب کرد. در این میان داعش نیز هیچ حرکت ایذایی را از دست نمی دهد.
آمریکایی ها هم که آخرین سرباز آنها در اوایل این ماه افغانستان را ترک کرد، تلویحاً گفته اند که افغانستان دوباره به دوران جنگ داخلی باز خواهد گشت!
«دیوید پترائوس»، فرمانده ارشد سابق آمریکا در افغانستان و هر ژنرال آمریکایی که در افغانستان در حال جنگ بودند، مسئولیت جنگی را که خود مردم افغانستان آن را نمیخواستند، بر دوش دارند. هیچ یک از آنها به خودی خود نمیتوانند مسئولیت این فاجعه را بر عهده بگیرند و از مردم افغانستان عذرخواهی کنند. «پترائوس» چنان از خیانت سیاسی ناله میکند که گویی یک دهه فرماندهی او مشکل را حل کرده است. اما افراط در خیال اینکه ارتش آمریکا برای انجام کارهای خوب در افغانستان حضور داشتند، به همان اندازه دور از واقعیت است که میتوان گفت رژیمهای دست نشاندهای که دولتهای غربی به این کشور تحمیل کردهاند، دارای مشروعیت عمومی هستند.
طی این سالها، دولت افغانستان فقط بهخاطر حمایت نیروهای خارجی دوام آورده بود. دولت اشرف غنی هرگز نتوانست احساسات ملیگرایانه نیروهای نظامی خود را برای مقابله با طالبان بسیج کند. طالبان اما در مقابل احساسات وطنپرستانه و مذهبی مردم را بهخوبی برای مقابله با نیروهای اشغالگر و بیگانه بسیج کرد. مردم افغانستان اساسا با مفهوم مقاومت در برابر بیگانه آشنا هستند. مقابله با انگلیس و شوروی در تاریخ افغانستان نقطه روشنی است.
آمریکا از سالها قبل شاهد پیشروی گام به گام طالبان در افغانستان بود. در واقع، ارتش آمریکا نمیتوانست در مقابل پیشرویهای طالبان کاری از پیش ببرد. شاید دولت جو بایدن میتوانست برنامه خروج از افغانستان را بهگونهای دیگر مدیریت کند اما واقعیت این است که شکست، شکست است؛ شکست خوب و بد وجود ندارد.
طی 2 سال گذشته، تصور این بوده که آمریکا با همین تعداد حداقلی نیرو، حضور مؤثری در افغانستان داشته است اما فراموش نکنیم که واشنگتن با طالبان به توافقی رسید که باعث شد حملات این گروه به آمریکاییها متوقف شود. بنابراین دلیل در امانبودن نیروهای آمریکا در افغانستان، نه قدرت برتر آمریکا، که توافق با طالبان بود.
نکتهی که سوگمندانه، مسکوت و مغفول مانده است، بررسی ابعاد شکست آمریکا در افغانستان و عوامل این شکست است. شاید بدین سبب که حتی نخبگان نیز تحت تأتیرشگردهای شیطنتآمیز غرب، دچار تردید شکست آمریکا در افغانستان اند و از شکست و اخراج نیروهای آمریکایی، با عناوینی چون ناکامی دولت و مردم افغانستان در استفاده از فرصتها و ظرفیتهای به اصطلاح جامعه جهانی، ناامیدی دولتمردان آمریکا از مبارزه دولت کنونی با فساد، عدم استعداد مردم افغانستان برای مدرن و ملتشدن و... یاد میکنند.
گذشته از خوی و منش توسعهطلبی و چشمدوختن به معادن و ثروتهای طبیعی موجود در افغانستان که از زمان حضورکار شناسان غربی در زمان ظاهرخان و پس از آن، توسط روسها شناسایی شده بود، هجوم آمریکا به افغانستان بر پایبست اهداف و دسترسی به منافع بلندمدت و کوتاهمدت چندی، منطقوی و بینالمللی صورت گرفت:
یک) بر اساس نظریه پایان تاریخ، و جنگ تمدنها، آمریکا با حقانگاری تفکر لیبرالیسم و جهانیسازی نظام لیبرالدموکراسی، افغانستان را سکوی مناسب میدید، هم برای اجرای تز خاورمیانه جدید و تکمیل ضلع شرقی این پروسه و هم برای تقابل با تمدنهای رقیبي چون اسلام، بودیسم و هندوایسم که هرسه در همسایگی افغانستان هستند. حضور دوامدار در این کشور هزینه رویاروی با رقبا را کمتر و راه مقابله را هموارتر میکرد. چنانکه مارکسیستهاي روسی با همین پندار پا به افغانستنان گذاشته بودند.
دو) موقعیت بیبدیل سوق الجیشی افغانستان و قرارگرفتن در جایی که گاه قلب، و گاه بام آسیا نامیده میشود و از نظر نظامی رصدگاه چهار قدرت اتمی آسیا و شرق به شمار میرود.
سه) از منظر اقتصادی افغانستان محور اصلی جاده ابریشم و دروازه ورود و خروج مواد خام و کالای صادراتی از شرق آسیا به غرب آن است و همسایه و هممرز با اقتصاد در حال رشد اژدههای زرد چین، که با شتاب خیره کننده در حال تغییر موقعیت اقتصادی از جایگاه دوم به رتبه نخست جهان و عبور از آمریکای فرورفته در مشکلات و تنگناهای قرض، بیکاری، نا امنیهای سیاسی و نژادی است. چنانکه همسایگی با کشورهای ثروتمند از نظر انرژی و آب در آسیای میانه، که هنوز هم حیاط خلوت روسیه جدید و خرس قطبي برخاسته از خواب زمستانی دوره گورباچف محسوب میشود.
چهار) در غرب افغانستان، پس از انقلاب اسلامی در ایران و سقوط رژیم شاه که دژ بان حصار منافع آمریکا و حفظ موجودیت رژیم صهیونیستی در این منطقه بود، نظام سیاسی بر سر کار آمده است که تمام قد، اندیشه و تفکر لیبرالیسم و ارزشهای بر آمده از دیدگاهای معرفتشناختی، فلسفه سیاسی، تاریخی و اجتماعی غرب را در حوزه فرهنگی به چالش کشیده و پنجه آهنین او را در کشور گشایی و چپاول ثروتهای طبیعی ملتهای عرب درهم شکسته است و رژیم صهیونیستی را آشکارا به نابودی تهدید میکند و آزادی قدس و بازگشت آوارگان فلسطینی در صدر آرمانها و اهداف استراتژیک آن به شمار میرود و بسیاری از نقشههای رژیم صهیونیستی در سرزمینهای اشغالی و عربی را ناکام گذاشته و به عقب رانده است.
پنج) تبدیل افغانستان به پایگاه دائمی ناتو و آمریکا، با توجه به پیشینه تاریخی و نامبرداری این ملت و سرزمین به تصلب و تعهد ایمانی، بیگانهستیزی، شجاعت و عزت، ظرفیت، پتانسیل الگوشدن برای همسایگان و بل تمام کشورهای مسلمان و غیر مسلمانی را داشت که تا هنوز در تیول غرب و فرهنگ غربی در نیامده و به همین جرم در اصطلاح آمریکاییها، محور شرارت شناخته میشوند.
سرزمینی به نام افغانستان با این ویژگیهای ژئوپلیتیکی، سکویی برای دسترسی به اهداف استراتژیک و مهار رقبای فرهنگی، اقتصادی و نظامی، چندان وسوسهانگیز و مهم مینمود، تا آمریکا و ناتو را وادارد، حزم و احتیاط را به یک سونهند و بیآنکه از اسلاف شکست خورده درس عبرت بیاموزند، وارد باتلاق افغانستان شوند.
آمریکا پس از ۲۰ سال اشغال نظامی افغانستان درحالی تصمیم به خروج از این کشور گرفته که اوضاع امنیتی، اقتصادی و اجتماعی افغانستان همچنان نابسامان بوده و حضور نظامی واشنگتن جز میلیاردها دلار خسارت، کشته شدن تعداد زیادی از مردم و نظامیان نتیجه ای برای این کشور نداشته است.
کشور افغانستان بعد از 20 سال حاکمیت یک دولت آمریکایی این کشور نه تنها هیچ پیشرفت مملوسی در زیر ساخت های اقتصادی و رفاه اجتماعی نداشته است، بلکه ابتداین ترین نیاز یک جامعه مدنی یعنی امنیت نیز تامین نشده است.
«دانشگاه براون» به عنوان یکی از معتبرین ترین دانشگاههای آمریکا با انتشار گزارشی از هزینه های انسانی جنگ ۲۰ ساله آمریکا در افغانستان نوشت تاکنون ۲۴۱ هزار نفر از افغان ها در این جنگ کشته شده اند که ۷۱ هزار و ۳۴۴ نفر از آنان غیر نظامی بوده اند.
رها کردن کشور توسط دولت دست نشانده آمریکا در افغانستان و استقرار بی دردسر طالبان در سراسر کشور که نتیجه نارضایتی از 20 سال اشغال گیری آمریکا و بی عملی دولت آمریکا بود. در جریان بیش از ۲۰ سال اشغال نظامی افغانستان از سوی نیروهای آمریکایی، نه تنها وضعیت شهروندان افغانستان و این کشور بهتر نشد، بلکه افغانستان همچنان با مشکلات زیرساختی بسیاری دست و پنجه نرم میکند. افغانستان، عنوان نماد روشن از افول قدرت بین المللی آمریکا در جهان می باشد. اعتماد دولتمردان افغانستان به آمریکا جهت به ارمغان آوردن پیشرفت و امنیت برای کشورشان خطای راهبردی بود.
استراتژیهای آمریکا در افغانستان، علیرغم تجربه روشن شکست پرهزینه، چندین بار اشغالگری و تجاوز و جنگ آمریکا با کشورهای دیگر و نیز اطلاعات دقیق از وضعیت داخلی افغانستان، بافت قومی، سیطره سنت و مذهب بر زندگی جمعی، ساختار سیاسی و تجربه ده ها سال جنگ خونین داخلی و سلطه تروریسم، همواره نامطمئن و عاری از پشتوانه های عمیق و راهبردی و مجرب بوده است.
همه این راهبردها با شکست مواجه شدهاند؛ چه در عرصه وارد کردن الگوی دموکراسی آمریکا با مؤلفهها و شاخصههای ایدئولوژی سیاسی و فکری لیبرالیسم، چه در زمینه دولت سازی و ایجاد ساختارهای مدرن حکومت و قانون و چه در خصوص برقراری امنیت و استقرار ثبات و انهدام تهدیدها و سرکوب عوامل مخرب و نابودی هسته های زایش و افزایش بحران در بیرون و درون مرزهای افغانستان.
در هر صورت مسئله افغانستان از دیدگاه روابط بین الملل یک مسئله مهم است که هر گونه تغییر و تحول در این کشور بر سایر بازیگران عرصه بین الملل به خصوص کشورهای همسایه تاثیر گذار خواهد بود. کشورهای همسایه افغانستان بهطور خاص و کشورهای اسلامی و جامعه جهانی وظیفه دارند با استفاده از ابزارهایی که در اختیار دارند در جهت ایجاد صلح، امنیت و ثبات تلاش کنند.
به هر حال شکست آمریکا در افغانستان هر روز ابعاد تازه تری به خود میگیرد و رازهای بیشتر را آشکار میسازد. افغانستان یک نمونه زنده از سیاست خارجه آمریکا است که اهداف و توجیههای واهی را ایجاد میکند تا به کشورها یورش نظامی ببرد و اگر نتواند، با اعلام جنگ اقتصادی و سیاسی به آنها یورش میبرد تا منافع خود را محقق کند و سپس آنها را با آن سرنوشتی که برایشان رقم زده، رها میکند. واشنگتن سعی کرد ۲۰ سال سیاستهای مد نظر خود را در افغانستان پیادهسازی کند، ولی نتیجه آن صفر بود و به جز برجای ماندن قربانیان زیاد نتیجهای به دست نیامد.
آیا کشورهای دشمن از آن درس می گیرند؟ مزدوران دشمن اما باید فکر کنند که تکیه کردن به خارجی ها علیه مردم یک کشور جرم است که نه کشور و نه ارتش برای آنها به ارمغان نمی آورد بلکه عاقبت آنها شکست، ذلت و ننگ خواهد بود.