ٖ تنظیمات قالب
امروز : دوشنبه 05 آذر 1403
  • 1400/04/21 - 09:04

اصل زیربنایی حقوق‌ بشر «خودفرمانروایی انسان» است

حجت‌الاسلام سلیمانی می‌گوید که اگر کسی کتاب عظیمی مثل قرآن مجید را در دست داشته باشد، اما خرد بر او حکمرانی نکند، مطمئن باشید او از جمله داعشیان است.

اخلاق.jpg

 

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به نقل از خبرگزاری مهر، مهم‌ترین آموزه متون مقدس ادیان ابراهیمی یعنی عهدین و قرآن کریم، اخلاقی زندگی کردن انسان‌هاست. به همین منظور هم مسئله پاداش و عذاب اخروی در این متون مطرح شده که نیازمند تفسیر و تاویل است. اما این مسائل از دیرباز تاکنون ذهن بشر را به خود مشغول کرده و گویی رهایی از این پرسش‌ها امکان پذیر نیست: نخست مسئله خداوند است و دیگری جایگاه حقیقی انسان در نسبت با خداوند. برخی از اندیشمندان بر این نظر استوارند که انسان ضرورتاً باید رابطه‌ای استوار و محکم با خداوند داشته باشد و از دستورات خدا به خوبی اطلاعات کند تا اگر حتی به زندگی دنیوی خوبی نرسید، زندگی اخروی درخشانی داشته باشد. در مقابل برخی مطرح می‌کنند که دریافت پاداش یا رهایی از عذاب اخروی نمی‌تواند معیاری برای اخلاقی زیستن باشد.

درباره جایگاه حقیقی انسان هم این مفاهیم همیشه مطرح بوده که اگر در دین ذکر شده که خدا فرموده و فرمان داده که این کار انجام شود و آن کار ترک شود، با مسئله «اختیار» انسان که اتفاقاً این هم در دین تبیین و تئوریزه شده سازگار نیست. این میان برخی از متفکران بر این عقیده‌اند که اصل در ادیان «خودفرمانروایی» انسان است و اتفاقاً انسان دین را باید بعد از تحقیق بپذیرد و نه بدون چون و چرا.

به باور این اندیشمندان آرمان متون مقدس نه تبعیت بی چون و چرا از خدا که در عشق ورزیدن به خداست و اطاعت کردن باید نتیجه عشق ورزیدن به خدا باشد و این عشق ورزیدن هم البته باید از روی شناخت باشد. به عبارتی این خود انسان است که حاکم است و خدایی را که دارای فضایل است، پیدا می‌کند و از روی خرد عاشق و تسلیم او می‌شود. از این روند به «خودفرمانروایی» انسان تعبیر می‌شود. ایمان بدون چون و چرا و تسلیم محض شدن با خودفرمانروایی انسان سازگار نیست. در همین راستا اطاعت بی چون و چرا از عالمان دین نیز با نظریه خودفرمانروایی انسان سازگاری ندارد و در نهایت باید گفت که این خودفرمانروایی نیز از دل متون مقدس به دست می‌آید و امری صرفاً مرتبط یا برآمده از دانش‌های بشری نیست.

به تازگی کتاب «دین و خودفرمانروایی انسان: درآمدی به مسئله دین و حقوق بشر» تالیف حجت‌الاسلام والمسلمین عبدالرحیم سلیمانی با شمارگان ۳۰۰ نسخه، ۴۴۲ صفحه و بهای ۸۵ هزار تومان توسط انتشارات دانشگاه مفید منتشر شده است. با حجت‌الاسلام سلیمانی گفت‌وگویی داشته‌ایم.

حجت‌الاسلام سلیمانی مدرک دکتری «کلام با گرایش فلسفه دین و مسائل جدید کلامی» دارد و هم‌اکنون عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه مفید است. از جمله مهم‌ترین تالیفات منتشر شده او می‌توان به این عناوین اشاره کرد: «ادیان در قرآن»، «ادیان زنده جهان»، «ادیان ابتدایی و خاموش»، «یهودیت»، «بررسی متنی و سندی متون مقدس یهودی – مسیحی»، «تعارض دعاوی ادیان»، «درآمدی بر الاهیات تطبیقی اسلام و مسیحیت»، «پسر خدا در عهدین و اسلام»، «درسنامه ادیان ابراهیمی».

«اسطوره تجسد خدا» نوشته جان هیک، «آیین پروتستان» نوشته لسلی دانستن، «درآمدی به الاهیات نظام‌مند» نوشته ولفهارت پانن‌برگ، «فلسفه در مسیحیت باستان» نوشته کریستوفر استید، «مسیحیت» نوشته هاروی کاکس، «یهودیت از لابه‌لای متون» نوشته آرتور هرتزبرگ و… نیز از جمله مهم‌ترین ترجمه‌های منتشر شده این عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه مفید است. در ادامه با این گفت‌وگو همراه شوید: 

*شما در کتاب «دین و خودفرمانروایی انسان» اشاره کرده‌اید که مسئله ایمان جز با خودفرمانروایی انسان امکان پذیر نیست. اگر موافق باشید بحث را با توضیح بیشتری درباره همین گزاره مهم آغاز کنیم.

ایمان یعنی گردن نهادن به حقیقتی که برای انسان اثبات شده است. گردن نهادن به حقیقت «ایمان» است، اما نه هر حقیقتی، حقیقتی که برای انسان اثبات شده است و حقیقتی که اثبات شده انسان وقتی به آن گردن می‌نهد، اسلام خود را نیز به منصه ظهور رسانده است.

اینکه حقیقت برای دیگری اثبات شده باشد و آن را به انسان تحمیل کند، این تسلیم حقیقت شدن نیست، بلکه تسلیم حرف دیگری شدن و گردن نهادن به گفته دیگران استتا حقیقت برای خود انسان اثبات نشده باشد، ایمان واقعی نیز رخ نخواهد داد. اینکه حقیقت برای دیگری اثبات شده باشد و آن را به انسان تحمیل کند، این تسلیم حقیقت شدن نیست، بلکه تسلیم حرف دیگری شدن و گردن نهادن به گفته دیگران است. اطاعت محض کردن از دیگران فرق دارد با اینکه حقیقت برای انسان کشف شده باشد و انسان به آن گردن نهد.

*بحث خودفرمانروایی انسان چه نسبتی با ایدئولوژی پیدا می‌کند؟ ایدئولوژی‌ها از تفاسیر اشخاص و یا گروه‌ها از دل متون محوری بیرون می‌آیند و مبدعان برای تسری دادن آنها به محیط و جامعه پیرامون تلاش می‌کنند. انسانی که بخواهد حقیقت بر خودش اثبات شود، پذیرنده بی چون و چرای ایدئولوژی‌ها نخواهد بود. بر این مبنا شاید بتوان انسان اتیک را هم مقابل انسان ایدئولوژیک قرار داد.

بستگی به این دارد که چه تعریف یا معنایی از ایدئولوژی داشته باشیم. برخی ایدئولوژی را به بعد عملی دین تفسیر می‌کنند. ولی ایدئولوژی اگر به معنای تبعیت از سخنان دیگر انسان‌ها باشد، این با خودفرمانروایی انسان ناسازگار است. تبعیت بی چون و چرا از افراد – هرکسی که می‌خواهد باشد – یا تبعیتی که با عقل و خرد انسان بیگانه باشد، راه به جایی نخواهد برد.

خودفرمانروایی یعنی فرمانروایی خرد انسان بر انسان است. پذیرش فرمانروایی دیگر ناسازگار است با خودفرمانروایی انسان.

*نقدتان به کسانی که خرد بشری را در راه کسب حقیقت ناکافی می‌دانند چیست؟ می‌دانیم که جریان‌هایی معرفتی در تاریخ تمدن اسلامی و ایرانی وجود داشته‌اند که خرد را همیشه در راه کسب حقیقت ناکافی دانسته‌اند.

به نظرم بدون خرد یا بدون فرمانروایی خرد هیچ‌گونه دین و ایمانی شکل نمی‌گیرد و تنها و تنها با فرمانروایی خرد است که حقیقت ایمان در وجود انسان شکل می‌گیرد. اگر کسی کتاب عظیمی مثل قرآن مجید را در دست داشته باشد ولی خرد را از فرمانروایی پایین بکشد، مطمئن باشید او کسی جز داعش و داعشیان نخواهد بود. با اینکه قرآن در دستش است اما اعمال غیرخردمندانه و غیرعقلانی انجام می‌دهد. این ایمان نیست، این دین نیست، چهره زیبای دین این گونه نیست. قرآن هم اگر در دست انسان است، باز هم خرد باید فرمانروا باشد. در واقع قرآن در دست انسان خردمند کارآیی دارد نه در دست انسانی که خرد خود را تعطیل کرده و آن را به هر بهانه‌ای به کناری گذاشته است.

*می‌شود از این خودفرمانروایی که شما در کتاب‌تان مطرح کردید، همان برداشت کرامت ذاتی انسان را هم داشت که در قرآن و دیگر متون محوری تمدن اسلامی از جمله متن شریف «نهج البلاغه» هم بر آن تاکید شده است؟

کرامت ذاتی مفهوم و مولفه دیگری است. آنچه در قرآن یعنی آیه ۷۰ سوره مبارکه «اسرا» مطرح شده که «ولقدْ کرّمْنا بنی آدم وحملْناهمْ فی الْبرّ والْبحْر ورزقْناهمْ من الطّیّبات وفضّلْناهمْ علیٰ کثیرٍ ممّنْ خلقْنا تفْضیلًا» را نمی‌شود با آن کرامتی که در اعلامیه جهانی حقوق بشر مطرح شده تطبیقش داد.

اگر کسی کتاب عظیمی مثل قرآن مجید را در دست داشته باشد ولی خرد را از فرمانروایی پایین بکشد، مطمئن باشید او از داعش و داعشیان استاما به هر حال آن کرامتی که برای ارزش انسان به ما هو انسان مطرح است، یک چیز است که از باب حقوق بشر است و یکی از پایه‌های حقوق بشر است. اما من معتقدم که اصل زیربنایی حقوق بشر «خودفرمانروایی انسان» است که بر مبنای آن انسان در همه امور خودش فرمانروایی خودش باشد و این دو مفهوم باهم تفاوت دارد.

*آیاتی در کلام الله مجید است، مانند آیه ۸۲ سوره نحل، آیه ۹۲ سوره مائده، آیه ۱۲ سوره تغابن، آیه ۵۴ سوره نور و… که در آنها از مفهومی به نام «بلاغ مبین» صحبت شده. به عبارتی خداوند می‌فرماید که مردم اگر از صحبت‌ها و دعوت رسول اکرم رویگردان شدند، حضرت جز بلاغ مبین وظیفه‌ای ندارد. فی المثل آیه ۱۲ سوره مبارکه تغابن چنین است که «وأطیعوا اللّه وأطیعوا الرّسول فإنْ تولّیْتمْ فإنّما علی رسولنا الْبلاغ الْمبین… و خدا را فرمان برید و پیامبر [او] را اطاعت نمایید و اگر روی بگردانید بر پیامبر ما فقط پیام‏رسانی آشکار است.» آیا این آیات هم ناظر بر خودفرمانروایی انسان است؟ ‬و آیا می‌توان گفت که بنیاد پیام پیامبر بر اصل خودفرمانروایی انسان قرار گرفته است؟

تمام پیام پیامبر به اینگونه است که تو آشکار برای مردم بیان کن تا مردم تعقل کنند و اگر دیدند مطابق با حق است به آن گردن نهند. همه رسالت انبیا در این راستاست. انبیا هرگز نگفتند که ما چیزی را می‌گوییم و مردم چشم و گوش بسته باید بپذیرند و تبعیت کنند. آنها هرگز نگفتند که مثلاً از آبا و اجدادتان چشم و گوش بسته تبعیت نکنید، از عالمان جامعه‌تان چشم و گوش بسته تبعیت نکنید، بلکه تنها از ما تبعیت کنید. پیامبران تبعیت چشم و گوش بسته را نمی‌خواستند، بلکه می‌گفتند آنچه را که ما ارائه می‌کنیم، ببینید که اگر با عقل و فطرتان سازگار است، به آن گردن بنهید و اگر سازگار نیست گردن ننهید. خداوند در جای جای قرآن فرموده است که ما آیات را آشکار فرستادیم باشد که شما تعقل کنید. در آیاتی که خدا فرستاده انسان باید تعقل کند و اگر درستی‌اش را دریافت به آن گردن بنهند.

*بحث خودفرمانروایی انسان چه نسبتی با حکومت دینی پیدا می‌کند؟ در حکومت دینی هم قرائت‌های مختلفی از رای انسان وجود دارد، اما نکته مهم این است که مسئله مشروعیت حکومت بجز رای و اجماع جمهور انسان‌ها، محمل دیگری چون شرع مقدس هم پیدا می‌کند.

حکومت دینی اگر در چهارچوب خرد قرار گیرد و خرد و منطق را تایید کند، قابل قبول است و اگر در چهارچوب خرد قرار نگیرد، قابل قبول نیست. زمانی انسان می‌گوید من با خرد خود یافته‌ایم که احکام اسلام این است و من باید احکام را در جامعه عملی کنم و راهش این است که یک کارشناس عادل یا یک شورایی از کارشناسان با رای انسان‌ها امور را در دست بگیرند، این با خودفرمانروایی سازگار است. در واقع این روند با دموکراسی موافق و منطبق است. در این صورت معقول است و انسان چاره‌ای از دموکراسی ندارد و باید حتماً به ان تن بدهد. عقل و خرد انسان می‌گوید که باید به دموکراسی تن داد. اگر حکومت دینی با دموکراسی سازگار باشد، قرائتی از حکومت دینی که ارائه می‌شود پسندیده و قابل قبول است و اگر جز این باشد قابل قبول نیست. خرد دموکراسی را تایید می‌کند.

 

عبارت خود را درج و جهت جستجو "Enter" را بفشارید

تغییر اندازه فونت:

تغییر فاصله بین کلمات:

تغییر فاصله بین خطوط:

تغییر نوع موس:

تغییر نوع موس:

تغییر رنگ ها:

رنگ اصلی:

رنگ دوم:

رنگ سوم: