ٖ تنظیمات قالب
امروز : شنبه 30 فروردین 1404
  • 1397/05/13 - 13:37

تروریسم ژان بودریار

بودریار معتقد است که تروریسم در جامعه‌ای جهانی که مبتنی بر پیش فرض نادرست چیرگی خیر بر شر است، اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ همان پیش فرضی که از جانب آمریکا تقویت می‌شود.تروريسم مانند ويروس همه جا حضور دارد.

22.jpg

 


تروریسم که از ریشه لاتینی " Terror" به معنای ترس و وحشت گرفته شده است به رفتار و اعمال فرد یا گروهی اطلاق می‌‌‌شود که از راه ایجاد ترس و وحشت و به کار بستن زور می‌‌خواهند به هدفهای سیاسی خود، برسند.

تروریسم، فعالیتهای عاملان دولتی و غیر دولتی است که در کوششهایشان برای دستیابی به اهداف سیاسی از روشها و وسایل خشونت‌آمیز استفاده می‌‌کنند.
ژان بودریار جامعه‌شناس، فیلسوف، عکاس و نظریه‌پرداز پسامدرنیته و پساساختارگرایی است

نظریه‌های بودریار درباره تروریسم


بودریار در زمان وقوع حملات ۱۱ سپتامبر با مقالهٔ «روح تروریسم: یادبود برج‌های دوقلو» این واقعه را از نگاه خود واکاوید که واکنش‌ها و انتقادات فراوانی برانگیخت.
بودریار معتقد است که تروریسم در جامعه‌ای جهانی که مبتنی بر پیش فرض نادرست چیرگی خیر بر شر است، اجتناب ناپذیر خواهد بود؛ همان پیش فرضی که از جانب آمریکا تقویت می‌شود.

بودریار استدلال می‌کرد که هیچکدام از طرفین در پایان جنگ نمی‌تواند ادعای پیروزی کند و اینکه این پیکار هیچ چیزی را بر روی زمین در عراق تغییر نداد.
تروريسم مانند ويروس همه جا حضور دارد.

تروريسم دامنه اي جهاني دارد و مثل سايه هر نظام سلطه اي را دنبال مي كند و آماده است كه مانند يك جاسوس دو جانبه در هر نقطه واردعمل شود. ديگر نمي توان خط فاصلي بدور آن كشيد زيرا دقيقا در بطن فرهنگي قرار گرفته كه قصد جنگيدن با آنرا دارد و قادر است شكاف آشکار و نفرتي را كه استثمار شدگان و عقب ماندگان جهان را در مقابل غرب قرار مي دهد به طور پنهان با شكافي كه درونيِ اين نظام است پيوند دهد. اين نظام قادر است هر مقابله ی آشكاري را در هم بكوبد. ليكن در برابر مقابله اي كه ساختاري ويروسي دارد- گويا هر ماشين سلطه اي ضد خود را، عامل انهدام خود را، خود ترشح مي كند- در مقابل عاملي كه بطور خود كار قدرت نظام را بر ضد آن برمي گرداند، از نظام كاري ساخته نيست. تروريسم موج انتشار اين برگردان سازي خاموش است.

پس مسئله برخورد تمدن ها و يا اديان نيست و دامنه ی آن بسيار فراتر از تقابل بين اسلام و آمريكا مي رود. ليكن از آنجا كه نظام بدنبال مقابله ی آشكاري مي گردد تا آنرا مستمسك توسل به زور بعنوان تنها راه حل قرار دهد، تمام هّم خود را مصروف آن كرده تا توهم چنين مقابله اي را ايجاد كند. در حقيقت تقابلي اساسي وجود دارد، ليكن اين تقابلي است نه بين آمريكا ( كه شايد مركز جهاني شدن باشد ولي به هيچ وجه تنها تبلور آن نيست ) و اسلام ( كه آن نيز تبلور تروريسم نيست ) ، بلكه تقابل و تضادي است در خود روند جهاني شدن كه به جنگ بر عليه خود برخاسته است. در حقيقت اين جنگ به مفهومي جنگي است جهاني- نه جنگ جهاني سوم بلكه جنگ جهاني چهارم و تنها جنگي كه واقعا جهاني است، چرا كه جنگي است بر سر خودِ روند جهاني شدن.

جنگ اول و دوم جهاني نمونه هايي بودند از تصوير كلاسيك جنگ. جنگ جهاني اول به سلطه ی اروپا و دوران استعمار خاتمه داد. جنگ جهاني دوم به سلطه ی فاشيسم خاتمه داد. جنگ جهاني سوم، كه در حقيقت همان جنگ سرد بود و بر محور سياست بازداري مي چرخيد، به كمونيسم خاتمه داد. با بروز هرجنگ پس از جنگ ديگر ما گام به گام به يك نظم جهاني واحد نزديك تر شده ايم. امروز آن نظم كه تقريبا به كمال خود نزديك شده خود را درگير نيروهاي مخالفي مي يابد كه در سرتاسر سرزمين هاي اصلي روند جهاني شدن پخش و مستتر اند و بصورت تنشهاي اخير ظاهر شده اند. اين جنگ ، جنگي است بين اجزاء و ياخته هاي يك كالبد، جنگي است بين سلول ها و پادزهري كه خود اين كالبد ترشح كرده است. مخاصمه ايست كه انگشت گذاردن بر آن چنان غير ممكن شده كه براي نجات ايده ی جنگ هر از گاه بايد دست به دامان نمايش هاي كارگرداني شده ی تماشايي مانند جنگ خليج و جنگ در افغانستان شد. اين همان جنگ چهارم جهاني است. جنگي است كه هر نظم جهاني، هر سلطه ی انحصارگرانه اي را مثل سايه دنبال مي كند- اگر اسلام جهان را به سلطه ی خود در آورد تروريسم بر عليه اسلام برخواهد خاست، زيرا كه اين كل جهان، خودِ كره ی زمين است كه به مقاومت در مقابل روند جهاني شدن برخاسته است.

تروريسم عملي غير اخلاقي است. رويداد مركز تجارت جهاني، يعني آن چالش نمادين، واكنشي بود غير اخلاقي در مقابل روند جهاني شدن كه آن نيز روندي غير اخلاقي است. پس اجازه دهيد ما هم براي لحظه اي اخلاق را كنار بگذاريم؛ اگر بخواهيم به دركي از آنچه اتفاق افتاده دست پيدا كنيم بايد اندكي به فراسوی خير و شر نظر افكنيم. هنگامي كه براي نخستين بار با رويدادي روبرو هستيم كه نه تنها اخلاق بلكه هر شكلي از تعبيرو تفسير را نيز به بازي مي گيرد اجازه دهيد با دركي از مفهوم شر با آن بر خورد كنيم.

نكته ی اساسي دقيقا در همين جا نهفته است- يعني در عدم درك كامل رابطه ی بين خير و شراز سوي فلسفه ی غرب و روشنگري. ما ساده لوحانه بر اين باوريم كه پيشرفت خير، پيروزي آن در تمام حوزه ها ( علوم، تكنولوژي، دموكراسي، حقوق انساني ) به معناي شكست شراست. ظاهرا به فكر هيچ كس خطور نكرده كه خير و شر، بعنوان بخش هايي از يك حركت واحد، با هم به پيش مي روند. پيروزي يكي آن ديگري را در محاق قرار نمي دهد، قضيه به اين سادگي نيست. از نقطه نظر متافيزيكي شر حادثه اي تصادفي در نظر گرفته مي شود، ليكن اين اصل كه كليه ی اشكال تضاد بين خير و شر در آيين مانويت از آن سرچشمه مي گيرد، توهمي بيش نيست. نه خير بر شر پيروز مي شود و نه بر عكس. خير و شر غير قابل تبديل به يكديگر و در عين حال غير قابل تفكيك از يكديگرند. در نهايت خير تنها با خاتمه دادن به خود مي تواند به شر خاتمه دهد، چرا كه اگر قدرت جهاني را به انحصار خود در آورد دقيقا به همان دليل زمينه را براي ايجاد خشونتي با همان ابعاد فراهم خواهد كرد.

در جهان سنتي هنوز تعادلي بين خير وشر وجود داشت كه تحت هر شرايط بر طبق رابطه اي ديالكتيك تنش و تعادل جهان اخلاقي را بر قرار مي كرد- نمونه ی آن تقابل دو ابر قدرت در طول دوران جنگ سرد بود كه تعادل وحشت را حفظ مي كرد. در آن زمان هيچ يك از دو ابر قدرت بر ديگري برتري نداشت. بلافاصله پس از برتري كامل خير( سلطه اثبات بر تمام اشكال نفي، ترد مرگ و ديگر نيروهاي بالقوه نامطلوب، پيروزي ارزشهاي خير در تمام طول خط مقدم جبهه) آن تعادل به هم خورد. از آن نقطه به بعد، پس از بهم خوردن تعادل، توگويي شر برتري نامرئي خود را دوباره بدست آورد و گسترش آن تصاعدي شد.
فرض تروريستي اين است كه اگر نظام بطور مكرر با مرگ و انتحار روبرو شود در نهايت دست به انتحار خواهد زد. چرا كه نظام و قدرت هر دو تعهدي نمادين به گردن دارند و تنها فرصت انهدام فاجعه آميز آنها نيز گرفتار شدنشان در همين تله است. در اين چرخه ی سرگيجه آور و غير قابل تصور تبادل مرگ، مرگ تروريست نقطه ايست بي نهايت كوچك، ليكن نقطه ايست كه مكش يا خلائي عظيم و جابجايي گسترده اي ايجاد مي كند. كل نظام "واقعي" و قدرت مجذوب اين نقطه مي شوند، بطور مختصر حول آن به حركت در مي آيندو سپس بدليل كارآيي بيش از حد خود مي ميرند.

تاكتيك الگوي اقدام تروريستي اين است كه واقعيت را تشديد مي كند‌ و نظام را وا مي دارد كه زير اين بار افزوده ی واقعيت فروريزد. ماهيت مسخره آميز اين وضعيت فوق العاده همراه با خشونتي كه خود نظام موجب آن شده بطور كل برعليه نظام بر مي گردد، چرا كه اعمال تروريستي از يكسو بازتاب خشونت خود نظام است و از سوي ديگرخشونت نماديني است كه اقدام به آن براي نظام ممنوع است. تنها خشونتي كه نظام قادر به اعمال آن نيست اقدام به انتحار است.
بهمين دليل است كه كل قدرت آشكار نمي تواند دربرابر مرگ بي اهميت، ليكن نمادين، چند فرد كاري از پيش ببرد.

بايد توان روبرو شدن با واقعيت هاي روز را داشت و پذيرفت كه گونه ی تازه اي از تروريسم پا به هستي گذاشته است. شكل جديدي از عمل كه در بازي شركت مي كند و قوانين بازي را در اختيار خود مي گيرد صرفا باين منظور كه بازي را مختل كند. از ديد ما اين افراد عادلانه بازي نمي كنند چرا كه نه تنها مرگ خود را وارد بازي مي كنند- كه توجيه آن براي ما غير ممكن است( ترسو خواندن آنها توجيه قانع كننده اي نيست)- بلكه از تمام سلاح هاي قدرت سلطه گر نيز استفاده مي كنند. همه ی وجوه مدرنيته و روند جهاني- پول و معاملات بورس، تكنولوژي كامپيوتر و هواپيمايي، نمايش هاي تماشايي و شبكه هاي ارتباط جمعي- را جذب كرده اند بدون اينكه هدف خود را كه انهدام آن قدرت باشد تغيير داده باشند.

نقطة عطف براي تروريست ها زماني فرا رسيد كه توانستند تمامي منابع مدرني را كه در اختيار دارند با سلاح كاملا نمادين مرگ تركيب كنند. در اين نقطه بود كه توان تخريب آنها ضرب در بي نهايت شد.

 

تصاویر

عبارت خود را درج و جهت جستجو "Enter" را بفشارید

تغییر اندازه فونت:

تغییر فاصله بین کلمات:

تغییر فاصله بین خطوط:

تغییر نوع موس:

تغییر نوع موس:

تغییر رنگ ها:

رنگ اصلی:

رنگ دوم:

رنگ سوم: