ویژگی های اخلاقی امام محـمد باقر علیـه السلام
خداوند هیچ بنده اى را براى عهده دار شدن مقام امامت بر نمى گزیند و او را حجّت آشکار خویش بر آفریدگانش قرار نمى دهد، مگر آن که صفات پسندیده و مکارم اخلاق در وجود او به کمال رسیده باشد و سخن و عملش مطابق حقّ و صلاح باشد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، امام محمد باقر (علیه السلام) بنده مطیع سر به فرمان حقّ بود تا آن جا که نقل شده، روزى یکى از فرزندان حضرت به شدّت بیمار بود و امام بر فراز بسترش نگران و اندوهگین به سر مى برد، ولى پس از درگذشت آن طفل، امام با رویى گشاده با مردم مواجه شد، مردم که از این امر متعجّب شده بودند از علّت آن سؤال کردند، امام (علیه السلام) فرمود: ما به زندگى بستگان خود علاقه مندیم و امیدواریم سالم بمانند و بهبودى یابند، امّا وقتى حکم خدا بر فوت آنها قرار گرفت، به آنچه او دوست مى دارد گردن مى نهیم و راضى هستیم.
معاشرت امام محمد باقر (علیه السلام) با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مى نمود و مى فرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مى کنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مى ریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى نگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود، وقتى کار سنگینى به غلامان خود واگذار مى کرد خودش بسم اللَّه مى گفت و با آنان همکارى مى کرد.[ مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص 775،]
امام محمد باقر (علیه السلام)، همواره در طلب روزى حلال مى کوشید، و از کار و تلاش ابایى نداشت.
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با تو است،اگر می بینی به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام محمد باقر (علیه السلام) با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. چندی نگذشت که شامی بیمار شد و مرگ را مقابل خود دید و از زندگی نومید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر (علیه السلام) را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است.
عرض کرد: آن مرد شامی از دنیا رفته و سفارش کرده که شما بر او نماز گزارید.
حضرت فرمود: او نمرده است…شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آن گاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
طولی نکشید که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.[ شیخ طوسى، الأمالی، ص 410، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هـ ق.]
امام باقر (علیه السلام) همپای همهی ارزشهای علمی خویش، در اوج بندگی خدا قرار داشت، و الگویی شایسته، برای زاهدان واقعی و مقتدایی وارسته، برای اهل عبادت و معنویت بود.
* عبادات خالص و عمیق
امام صادق «علیهالسلام» در این خصوص میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»[کشف الغمة، ج 2، ص 118]
امام صادق (علیه السلام) دربارهی پدر بزرگوار خویش میفرماید:
پدرم کثیر الذکر بود (هماره یاد خدا را بر قلب و زبان جاری داشت) به گونهای که وقتی همراه او راه میرفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفرهی غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن میگفت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمیداشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت همیشه ما را فراخوانده و از ما میخواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه میکرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور میداد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند. [اعیان الشیعة 1 / 651؛ ائمتنا 1 / 341] .
* امام بخشنده و سخاوتمند بود
امام در بخشندگی و سخاوت گوی سبقت را از همگان ربوده بود و با اینکه خود عائله زیاد و زندگی سادهای داشت ولی به بخشندگی و سخاوت مشهور و معروف بود به طوری که سلمی که یکی از کنیزان حضرت است در این باره میگوید:
«هر یک از برادرانش که به خانه آن جناب مىآمدند آنها را پذیرائى میکرد، غذاى خوب و لباسهاى عالى به ایشان میداد و پول نیز میبخشید، من عرض میکردم خوب است کمتر مصرف کنید. میفرمود: سلمى نیکى و ارزش دنیا کمک به برادران و دوستان است، جایزههائى که میداد از پانصد درهم تا ششصد هزار بود، از نشستن با برادران دلتنگ نمیشد.
میفرمود: دوستى خود را در قلب برادرت به آن اندازه بدان که تو او را دوست میدارى. هیچ وقت شنیده نمیشد از خانهاش که بگدا بگویند خیر باد ترا. یا بگویند، گدا این را بگیر. میفرمود: آنها را با بهترین اسمهایشان بخوانید»[بحار الأنوار، ج 46، ص 292]
امام صادق «علیهالسلام» میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم»
* حضرت همیشه آراسته و پاکیزه بود
امام، همواره محاسن خود را حنا میکرد،[بحار الأنوار، ج46، ص 300] لباسهای تمیز میپوشید،[همان مدرک ص 292] و ناخنهایش را همواره کوتاه میکرد و میفرمود: «ناخنهای خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند».[مکارم الأخلاق، ص 67]
*زحمت در طلب رزق
در گرماى شدید تابستان محمدبن منکدر که خود را از زهاد و عباد و تارک دنیا مى دانست امام را در حال خستگى شدید در انجام کارى مى بیند گمان مى کند امام خود را براى طلب دنیا این گونه به زحمت انداخته، لذا به نصیحت مىپردازد و مى گوید آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این گرماى طاقت فرسا در طلب دنیا بیرون بیاید، اگر خداى نخواسته در این حال مرگ شما را فرا رسد چه وضعى براى شما پدید خواهد آمد؟
شایسته نیست شما به دنبال دنیا بروید و خود را به رنج و زحمت بیندازید.
امام علیهالسلام فرمودند: اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام، زیرا این کار، عین طاعت و بندگى خدا است.
تو خیال کرده اى که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست من زندگى و خرج دارم اگر کار نکنم باید دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز کنم.
من در طلب رزق مى روم تا احتیاج خود را از دیگران سلب کنم. وقتى باید از رسیدن مرگ هراسان باشم که در حال معصیت و خلافکارى و تخلف از فرمان الهى باشم نه در چنین حالى که در حال اطاعت امر حق هستم و او مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم.
زاهد گفت عجب اشتباهى کرده بودم. اکنون متوجه شدم که من روش غلطى را مى پیموده ام و احتیاج کاملى به نصیحت داشته ام. (منتهى الآمال 2 / 91 )
منبع : islampedia.ir
معاشرت امام محمد باقر (علیه السلام) با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مى نمود و مى فرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مى کنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مى ریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى نگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود، وقتى کار سنگینى به غلامان خود واگذار مى کرد خودش بسم اللَّه مى گفت و با آنان همکارى مى کرد.[ مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص 775،]
امام محمد باقر (علیه السلام)، همواره در طلب روزى حلال مى کوشید، و از کار و تلاش ابایى نداشت.
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با تو است،اگر می بینی به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام محمد باقر (علیه السلام) با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. چندی نگذشت که شامی بیمار شد و مرگ را مقابل خود دید و از زندگی نومید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر (علیه السلام) را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است.
عرض کرد: آن مرد شامی از دنیا رفته و سفارش کرده که شما بر او نماز گزارید.
حضرت فرمود: او نمرده است…شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آن گاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
طولی نکشید که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.[ شیخ طوسى، الأمالی، ص 410، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هـ ق.]
امام باقر (علیه السلام) همپای همهی ارزشهای علمی خویش، در اوج بندگی خدا قرار داشت، و الگویی شایسته، برای زاهدان واقعی و مقتدایی وارسته، برای اهل عبادت و معنویت بود.
* عبادات خالص و عمیق
امام صادق «علیهالسلام» در این خصوص میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»[کشف الغمة، ج 2، ص 118]
امام صادق (علیه السلام) دربارهی پدر بزرگوار خویش میفرماید:
پدرم کثیر الذکر بود (هماره یاد خدا را بر قلب و زبان جاری داشت) به گونهای که وقتی همراه او راه میرفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفرهی غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن میگفت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمیداشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت همیشه ما را فراخوانده و از ما میخواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه میکرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور میداد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند. [اعیان الشیعة 1 / 651؛ ائمتنا 1 / 341] .
* امام بخشنده و سخاوتمند بود
امام در بخشندگی و سخاوت گوی سبقت را از همگان ربوده بود و با اینکه خود عائله زیاد و زندگی سادهای داشت ولی به بخشندگی و سخاوت مشهور و معروف بود به طوری که سلمی که یکی از کنیزان حضرت است در این باره میگوید:
«هر یک از برادرانش که به خانه آن جناب مىآمدند آنها را پذیرائى میکرد، غذاى خوب و لباسهاى عالى به ایشان میداد و پول نیز میبخشید، من عرض میکردم خوب است کمتر مصرف کنید. میفرمود: سلمى نیکى و ارزش دنیا کمک به برادران و دوستان است، جایزههائى که میداد از پانصد درهم تا ششصد هزار بود، از نشستن با برادران دلتنگ نمیشد.
میفرمود: دوستى خود را در قلب برادرت به آن اندازه بدان که تو او را دوست میدارى. هیچ وقت شنیده نمیشد از خانهاش که بگدا بگویند خیر باد ترا. یا بگویند، گدا این را بگیر. میفرمود: آنها را با بهترین اسمهایشان بخوانید»[بحار الأنوار، ج 46، ص 292]
امام صادق «علیهالسلام» میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم»
* حضرت همیشه آراسته و پاکیزه بود
امام، همواره محاسن خود را حنا میکرد،[بحار الأنوار، ج46، ص 300] لباسهای تمیز میپوشید،[همان مدرک ص 292] و ناخنهایش را همواره کوتاه میکرد و میفرمود: «ناخنهای خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند».[مکارم الأخلاق، ص 67]
*زحمت در طلب رزق
در گرماى شدید تابستان محمدبن منکدر که خود را از زهاد و عباد و تارک دنیا مى دانست امام را در حال خستگى شدید در انجام کارى مى بیند گمان مى کند امام خود را براى طلب دنیا این گونه به زحمت انداخته، لذا به نصیحت مىپردازد و مى گوید آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این گرماى طاقت فرسا در طلب دنیا بیرون بیاید، اگر خداى نخواسته در این حال مرگ شما را فرا رسد چه وضعى براى شما پدید خواهد آمد؟
شایسته نیست شما به دنبال دنیا بروید و خود را به رنج و زحمت بیندازید.
امام علیهالسلام فرمودند: اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام، زیرا این کار، عین طاعت و بندگى خدا است.
تو خیال کرده اى که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست من زندگى و خرج دارم اگر کار نکنم باید دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز کنم.
من در طلب رزق مى روم تا احتیاج خود را از دیگران سلب کنم. وقتى باید از رسیدن مرگ هراسان باشم که در حال معصیت و خلافکارى و تخلف از فرمان الهى باشم نه در چنین حالى که در حال اطاعت امر حق هستم و او مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم.
زاهد گفت عجب اشتباهى کرده بودم. اکنون متوجه شدم که من روش غلطى را مى پیموده ام و احتیاج کاملى به نصیحت داشته ام. (منتهى الآمال 2 / 91 )
منبع : islampedia.ir
ویژگی های اخلاقی امام محـمد باقر علیـه السلام
خداوند هیچ بنده اى را براى عهده دار شدن مقام امامت بر نمى گزیند و او را حجّت آشکار خویش بر آفریدگانش قرار نمى دهد، مگر آن که صفات پسندیده و مکارم اخلاق در وجود او به کمال رسیده باشد و سخن و عملش مطابق حقّ و صلاح باشد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، امام محمد باقر (علیه السلام) بنده مطیع سر به فرمان حقّ بود تا آن جا که نقل شده، روزى یکى از فرزندان حضرت به شدّت بیمار بود و امام بر فراز بسترش نگران و اندوهگین به سر مى برد، ولى پس از درگذشت آن طفل، امام با رویى گشاده با مردم مواجه شد، مردم که از این امر متعجّب شده بودند از علّت آن سؤال کردند، امام (علیه السلام) فرمود: ما به زندگى بستگان خود علاقه مندیم و امیدواریم سالم بمانند و بهبودى یابند، امّا وقتى حکم خدا بر فوت آنها قرار گرفت، به آنچه او دوست مى دارد گردن مى نهیم و راضى هستیم.
معاشرت امام محمد باقر (علیه السلام) با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مى نمود و مى فرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مى کنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مى ریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى نگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود، وقتى کار سنگینى به غلامان خود واگذار مى کرد خودش بسم اللَّه مى گفت و با آنان همکارى مى کرد.[ مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص 775،]
امام محمد باقر (علیه السلام)، همواره در طلب روزى حلال مى کوشید، و از کار و تلاش ابایى نداشت.
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با تو است،اگر می بینی به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام محمد باقر (علیه السلام) با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. چندی نگذشت که شامی بیمار شد و مرگ را مقابل خود دید و از زندگی نومید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر (علیه السلام) را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است.
عرض کرد: آن مرد شامی از دنیا رفته و سفارش کرده که شما بر او نماز گزارید.
حضرت فرمود: او نمرده است…شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آن گاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
طولی نکشید که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.[ شیخ طوسى، الأمالی، ص 410، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هـ ق.]
امام باقر (علیه السلام) همپای همهی ارزشهای علمی خویش، در اوج بندگی خدا قرار داشت، و الگویی شایسته، برای زاهدان واقعی و مقتدایی وارسته، برای اهل عبادت و معنویت بود.
* عبادات خالص و عمیق
امام صادق «علیهالسلام» در این خصوص میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»[کشف الغمة، ج 2، ص 118]
امام صادق (علیه السلام) دربارهی پدر بزرگوار خویش میفرماید:
پدرم کثیر الذکر بود (هماره یاد خدا را بر قلب و زبان جاری داشت) به گونهای که وقتی همراه او راه میرفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفرهی غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن میگفت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمیداشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت همیشه ما را فراخوانده و از ما میخواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه میکرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور میداد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند. [اعیان الشیعة 1 / 651؛ ائمتنا 1 / 341] .
* امام بخشنده و سخاوتمند بود
امام در بخشندگی و سخاوت گوی سبقت را از همگان ربوده بود و با اینکه خود عائله زیاد و زندگی سادهای داشت ولی به بخشندگی و سخاوت مشهور و معروف بود به طوری که سلمی که یکی از کنیزان حضرت است در این باره میگوید:
«هر یک از برادرانش که به خانه آن جناب مىآمدند آنها را پذیرائى میکرد، غذاى خوب و لباسهاى عالى به ایشان میداد و پول نیز میبخشید، من عرض میکردم خوب است کمتر مصرف کنید. میفرمود: سلمى نیکى و ارزش دنیا کمک به برادران و دوستان است، جایزههائى که میداد از پانصد درهم تا ششصد هزار بود، از نشستن با برادران دلتنگ نمیشد.
میفرمود: دوستى خود را در قلب برادرت به آن اندازه بدان که تو او را دوست میدارى. هیچ وقت شنیده نمیشد از خانهاش که بگدا بگویند خیر باد ترا. یا بگویند، گدا این را بگیر. میفرمود: آنها را با بهترین اسمهایشان بخوانید»[بحار الأنوار، ج 46، ص 292]
امام صادق «علیهالسلام» میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم»
* حضرت همیشه آراسته و پاکیزه بود
امام، همواره محاسن خود را حنا میکرد،[بحار الأنوار، ج46، ص 300] لباسهای تمیز میپوشید،[همان مدرک ص 292] و ناخنهایش را همواره کوتاه میکرد و میفرمود: «ناخنهای خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند».[مکارم الأخلاق، ص 67]
*زحمت در طلب رزق
در گرماى شدید تابستان محمدبن منکدر که خود را از زهاد و عباد و تارک دنیا مى دانست امام را در حال خستگى شدید در انجام کارى مى بیند گمان مى کند امام خود را براى طلب دنیا این گونه به زحمت انداخته، لذا به نصیحت مىپردازد و مى گوید آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این گرماى طاقت فرسا در طلب دنیا بیرون بیاید، اگر خداى نخواسته در این حال مرگ شما را فرا رسد چه وضعى براى شما پدید خواهد آمد؟
شایسته نیست شما به دنبال دنیا بروید و خود را به رنج و زحمت بیندازید.
امام علیهالسلام فرمودند: اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام، زیرا این کار، عین طاعت و بندگى خدا است.
تو خیال کرده اى که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست من زندگى و خرج دارم اگر کار نکنم باید دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز کنم.
من در طلب رزق مى روم تا احتیاج خود را از دیگران سلب کنم. وقتى باید از رسیدن مرگ هراسان باشم که در حال معصیت و خلافکارى و تخلف از فرمان الهى باشم نه در چنین حالى که در حال اطاعت امر حق هستم و او مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم.
زاهد گفت عجب اشتباهى کرده بودم. اکنون متوجه شدم که من روش غلطى را مى پیموده ام و احتیاج کاملى به نصیحت داشته ام. (منتهى الآمال 2 / 91 )
منبع : islampedia.ir
خداوند هیچ بنده اى را براى عهده دار شدن مقام امامت بر نمى گزیند و او را حجّت آشکار خویش بر آفریدگانش قرار نمى دهد، مگر آن که صفات پسندیده و مکارم اخلاق در وجود او به کمال رسیده باشد و سخن و عملش مطابق حقّ و صلاح باشد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی، امام محمد باقر (علیه السلام) بنده مطیع سر به فرمان حقّ بود تا آن جا که نقل شده، روزى یکى از فرزندان حضرت به شدّت بیمار بود و امام بر فراز بسترش نگران و اندوهگین به سر مى برد، ولى پس از درگذشت آن طفل، امام با رویى گشاده با مردم مواجه شد، مردم که از این امر متعجّب شده بودند از علّت آن سؤال کردند، امام (علیه السلام) فرمود: ما به زندگى بستگان خود علاقه مندیم و امیدواریم سالم بمانند و بهبودى یابند، امّا وقتى حکم خدا بر فوت آنها قرار گرفت، به آنچه او دوست مى دارد گردن مى نهیم و راضى هستیم.
معاشرت امام محمد باقر (علیه السلام) با دیگران در نهایت ادب و بزرگوارى بود، با دوستان و برادران دینى مصافحه مى نمود و مى فرمود: وقتى دو مؤمن با یک دیگر مصافحه مى کنند، گناهان آن دو مانند برگى که از درختان بریزد، فرو مى ریزد و خداوند تا زمانى که آن دو از هم جدا شوند به آن دو مى نگرد! در رفتار با مردم بسیار نیکوکار و عفیف بود و رفتارش با فقیران و مستضعفان تؤام با مهربانى و ملایمت بود، وقتى کار سنگینى به غلامان خود واگذار مى کرد خودش بسم اللَّه مى گفت و با آنان همکارى مى کرد.[ مشایخ، فاطمه، قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص 775،]
امام محمد باقر (علیه السلام)، همواره در طلب روزى حلال مى کوشید، و از کار و تلاش ابایى نداشت.
مردی از اهل شام در مدینه ساکن بود و به خانه امام بسیار می آمد و به آن گرامی می گفت: «…در روی زمین بغض و کینه کسی را بیش از تو در دل ندارم و با هیچ کس بیش از تو و خاندانت دشمن نیستم! و عقیده ام آن است که اطاعت خدا و پیامبر و امیر مؤمنان در دشمنی با تو است،اگر می بینی به خانه تو رفت و آمد دارم بدان جهت است که تو مردی سخنور و ادیب و خوش بیان هستی!» در عین حال امام محمد باقر (علیه السلام) با او مدارا می فرمود و به نرمی سخن می گفت. چندی نگذشت که شامی بیمار شد و مرگ را مقابل خود دید و از زندگی نومید شد، پس وصیت کرد که چون در گذرد ابو جعفر«امام باقر»بر او نماز گزارد.
شب به نیمه رسید و بستگانش او را تمام شده یافتند، بامداد وصی او به مسجد آمد و امام باقر (علیه السلام) را دید که نماز صبح به پایان برده و به تعقیب نشسته است.
عرض کرد: آن مرد شامی از دنیا رفته و سفارش کرده که شما بر او نماز گزارید.
حضرت فرمود: او نمرده است…شتاب مکنید تا من بیایم.
پس برخاست و وضو و طهارت را تجدید فرمود و دو رکعت نماز خواند و دست ها را به دعا برداشت، سپس به سجده رفت و همچنان تا بر آمدن آفتاب، در سجده ماند، آن گاه به خانه شامی آمد و بر بالین او نشست و او را صدا زد و او پاسخ داد، امام او را نشانید و پشتش را به دیوار تکیه داد و شربتی طلبید و به کام او ریخت و به بستگانش فرمود غذاهای سرد به او بدهند و خود بازگشت.
طولی نکشید که شامی شفا یافت و به نزد امام آمد و عرض کرد: «گواهی می دهم که تو حجت خدا بر مردمانی.[ شیخ طوسى، الأمالی، ص 410، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414 هـ ق.]
امام باقر (علیه السلام) همپای همهی ارزشهای علمی خویش، در اوج بندگی خدا قرار داشت، و الگویی شایسته، برای زاهدان واقعی و مقتدایی وارسته، برای اهل عبادت و معنویت بود.
* عبادات خالص و عمیق
امام صادق «علیهالسلام» در این خصوص میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»[کشف الغمة، ج 2، ص 118]
امام صادق (علیه السلام) دربارهی پدر بزرگوار خویش میفرماید:
پدرم کثیر الذکر بود (هماره یاد خدا را بر قلب و زبان جاری داشت) به گونهای که وقتی همراه او راه میرفتم او مشغول یاد خدا بود و چون بر سفرهی غذا مشغول خوردن غذا بودیم باز هم از یاد خدا غافل نبود. با مردم سخن میگفت، ولی این روابط اجتماعی نیز او را از یاد الهی دور نمیداشت، زبانش هماره به گفتن «لا اله الا الله» مترنم بود. آن حضرت همیشه ما را فراخوانده و از ما میخواست تا طلوع خورشید مشغول یاد و ذکر خدا باشیم و به آن گروه از اعضای خانواده که قادر به قرائت قرآن بودند، خواندن قرآن را توصیه میکرد و آن گروه که قادر به تلاوت قرآن نبودند، دستور میداد که ذکر خدا را بر لب جاری کنند. [اعیان الشیعة 1 / 651؛ ائمتنا 1 / 341] .
* امام بخشنده و سخاوتمند بود
امام در بخشندگی و سخاوت گوی سبقت را از همگان ربوده بود و با اینکه خود عائله زیاد و زندگی سادهای داشت ولی به بخشندگی و سخاوت مشهور و معروف بود به طوری که سلمی که یکی از کنیزان حضرت است در این باره میگوید:
«هر یک از برادرانش که به خانه آن جناب مىآمدند آنها را پذیرائى میکرد، غذاى خوب و لباسهاى عالى به ایشان میداد و پول نیز میبخشید، من عرض میکردم خوب است کمتر مصرف کنید. میفرمود: سلمى نیکى و ارزش دنیا کمک به برادران و دوستان است، جایزههائى که میداد از پانصد درهم تا ششصد هزار بود، از نشستن با برادران دلتنگ نمیشد.
میفرمود: دوستى خود را در قلب برادرت به آن اندازه بدان که تو او را دوست میدارى. هیچ وقت شنیده نمیشد از خانهاش که بگدا بگویند خیر باد ترا. یا بگویند، گدا این را بگیر. میفرمود: آنها را با بهترین اسمهایشان بخوانید»[بحار الأنوار، ج 46، ص 292]
امام صادق «علیهالسلام» میفرماید:
«پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ بار الها! مرا امر کردی، اطاعت نکردم و نهی کردی، باز داشته نشدم، اینک منم، بنده تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم»
* حضرت همیشه آراسته و پاکیزه بود
امام، همواره محاسن خود را حنا میکرد،[بحار الأنوار، ج46، ص 300] لباسهای تمیز میپوشید،[همان مدرک ص 292] و ناخنهایش را همواره کوتاه میکرد و میفرمود: «ناخنهای خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند».[مکارم الأخلاق، ص 67]
*زحمت در طلب رزق
در گرماى شدید تابستان محمدبن منکدر که خود را از زهاد و عباد و تارک دنیا مى دانست امام را در حال خستگى شدید در انجام کارى مى بیند گمان مى کند امام خود را براى طلب دنیا این گونه به زحمت انداخته، لذا به نصیحت مىپردازد و مى گوید آیا سزاوار است مرد شریفى مثل شما در این گرماى طاقت فرسا در طلب دنیا بیرون بیاید، اگر خداى نخواسته در این حال مرگ شما را فرا رسد چه وضعى براى شما پدید خواهد آمد؟
شایسته نیست شما به دنبال دنیا بروید و خود را به رنج و زحمت بیندازید.
امام علیهالسلام فرمودند: اگر مرگ من در همین حال برسد و من بمیرم، در حال عبادت و انجام وظیفه از دنیا رفته ام، زیرا این کار، عین طاعت و بندگى خدا است.
تو خیال کرده اى که عبادت منحصر به ذکر و نماز و دعاست من زندگى و خرج دارم اگر کار نکنم باید دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز کنم.
من در طلب رزق مى روم تا احتیاج خود را از دیگران سلب کنم. وقتى باید از رسیدن مرگ هراسان باشم که در حال معصیت و خلافکارى و تخلف از فرمان الهى باشم نه در چنین حالى که در حال اطاعت امر حق هستم و او مرا موظف کرده بار دوش دیگران نباشم و رزق خود را خودم تحصیل کنم.
زاهد گفت عجب اشتباهى کرده بودم. اکنون متوجه شدم که من روش غلطى را مى پیموده ام و احتیاج کاملى به نصیحت داشته ام. (منتهى الآمال 2 / 91 )
منبع : islampedia.ir