جوزف شومپیتر و نظريه امپریالیسم
امپریالیسم اثر به جا مانده از ساختارهای قدیمی در بطن نظام سرمایه داری در حال رشد است. امپریالیسم محصول سرمایه داری نیست بلکه نوعی بازگشت به نیاکان در عصر سرمایه داری و باقیمانده ای از تحولات تاریخی ماقبل سرمایه داری و ساختارهای سیاسی آن است.
جوزف شومپیتر یکی از سه اقتصاددان برتر جهان، اقتصاددانی اتریشیالاصل است که از اقتصاددانان نهادگرا و دگراندیش شمرده میشود.کلمه امپریالیسم در لغت از ریشه امپراتوری مشتق شده است؛ یعنی تشکیل امپراتوری دادن. ولی در اصطلاح به هر نوع گسترش و توسعه ارضی و سلطه قوی بر ضعیف را در برمیگیرد. بدیهی است این نوع امپریالیسم در طول تاریخ همیشه وجود داشته است: امپراتوری ایران، روم، عثمانی و غیره.
امپریالیسم در معنای جدید به گسترش سیطره کشورهای پیشرفته اروپایی بر بقیه جهان در 500 سال اخیر گفته میشود. بسیار نادر است که امپریالیسم را بالاترین مرحله سرمایه داری محسوب کنیم.امپریالیسم اثر به جا مانده از ساختارهای قدیمی در بطن نظام سرمایه داری در حال رشد است. امپریالیسم محصول سرمایه داری نیست بلکه نوعی بازگشت به نیاکان در عصر سرمایه داری و باقیمانده ای از تحولات تاریخی ماقبل سرمایه داری و ساختارهای سیاسی آن است.
بسیار نادر است که امپریالیسم را بالاترین مرحله سرمایه داری محسوب کنیم.امپریالیسم اثر به جا مانده از ساختارهای قدیمی در بطن نظام سرمایه داری در حال رشد است. امپریالیسم محصول سرمایه داری نیست بلکه نوعی بازگشت به نیاکان در عصر سرمایه داری و باقیمانده ای از تحولات تاریخی ماقبل سرمایه داری و ساختارهای سیاسی آن است.
جوزف شومپیتر امپریالیسم را از بقایای پادشاهی های مطلق می داند ودر تعریف امپریالیسم عنوان می کند موضع گیری بی هدف دولت برای گسترش قهرآمیز و بی پایان . بر طبق این نظریه امپریالیسم نتیجه منافع روندهای مشخص اقتصادی نیست بلکه نتیجه رفتار روانی حکمرانان اشرافی است . شومپیتر سپس به تبیین "امپریالیسم نو" که در روزگار معاصر خود مشاهده میکرد بر اساس منافع اقتصادی میپردازد.
جوزف شومپیتر در این رابطه می گوید: «نظام سرمایه داری محض نمی تواند زمینه مساعدی برای انگیزه های ناگهانی امپریالیسم فراهم کند. سرمایه داری طبیعتا ضد امپریالیسم است و بنابراین نمی توانیم تمایلات امپریالیستی را که در جهان وجود دارد در ذات سرمایه داری بدانیم، بلکه باید این گرایش ها را عواملی بیگانه به شمار آوریم که از خارج وارد جهان سرمایه داری شده اند و توسط عوامل غیر سرمایه داری حمایت می شوند.»
براساس این تبیین از امپریالیسم، اگر انسان مایل به بقای خود باشد باید برای دستیابی به منابع كمیاب، رقبای خود را تسلیم یا نابود كند لذا ناچار است که از خصلت پرخاشجویی (تحمیل خشونت قهر آمیز بر دیگران)علیه ضعیف ترها استفاده كند و از آنجا كه مكانیسم پرخاشجویی ذاتی انسان هنگام برخورد با محرك خارجی یعنی «منابع كمیاب در اختیار دیگر كشورها» فعال می شود، در آن صورت كشورها برای دستیابی به منابع كمیاب علیه كشورهای دارنده آن منابع به جنگ امپریالیستی دست می زنند.