شهید مطهّری و اهتمام به مسائل اجتماعی در احیای تفکر دینی
«اصلاح دینی» به مفهومی که روشنفکران اروپای مسیحی در قرون اخیر آن را دنبال میکردند، چیزی جز کنارگذاردن دین از صحنة اجتماع و سیاست نبود...
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی شورای هماهنگی تبلیغات اسلامی به نقل از فصلنامه تفکر شیعی، اهتمام به طرح مسائل اجنماعی و آسیبشناسی جامعة دینی در اندیشة شهید مطهری نسبت اساسی با مباحث ایشان در حوزة تفکر دینی دارد، بنابراین پیش از هر سخن، مفهوم احیا و اصلاح اندیشة دینی مطرح میشود تا پس از تبیین نظریة موضوع، بتوان به طرح مسائل راجع به حیات اجتماعی در اندیشة شهید مطهری پرداخت.
مفهوم «احیای تفکر دینی»
«اصلاح دینی» به مفهومی که روشنفکران اروپای مسیحی در قرون اخیر آن را دنبال میکردند، چیزی جز کنارگذاردن دین از صحنة اجتماع و سیاست نبود. آنان حضور جدّی دین را در فکر و فرهنگ و وجدان عمومی دریافته بودند و آن را به عنوان مهمترین نیاز روحی و روانی انسان بررسی میکردند، اما نظر به تجربة ناخوشایند دوران حاکمیت کلیسا از دخالت دین در امور اجتماعی و سیاسی، سخت بیمناک بودند. گذشته از واقعیات تلخ تاریخی، مسیحیت موجود هم فاقد عناصر سازندة اجتماعی و سیاسی بود. بنابراین، مصلحت دین و جامعه نیز اقتضای جدایی دین از دنیا و امور مربوط به آن را مینمود.
در شرق،[1] نه تنها آن ذهنیت تاریخی وجود نداشت، بلکه «دین» مفهوم دیگری داشت؛ زیرا اسلام با مجموعهای از معارف و آموزههای اصلاحگرانه، آمیزهای از عبادت و سیاست بود که بالقوّه توان ساماندهی و اصلاح جامعه انسانی را در درون خویش دارا بود. (صاحبی،1380، ص11-12)
با اینکه اندیشمندان در این اصل توافق داشتند که دین همواره به خودی خود زنده است و نیازی به احیا ندارد، بلکه دین در اندیشه و تفکر ما میمیرد یا آسیب میبیند، عدهای احیای دین را به معنای «حضور و تجلّی آن در عینیت جامعه» میدانستند؛ چنان که گروهی حیات آن را در تجلّی باطن، و مرگ آن را در ظاهرگرایی و بیتوجهی به جوهره و حقیقت آن جستوجو میکردند. عدهای دیگر هم، بر اصل «عقلانیت و علمی بودن دین» تأکید داشتند و انطباق نداشتن آن با عقل و علم عادی را به مفهوم مرگ و نابودی آن میشناختند. اندیشمندان دیگری هم بر این باور بودند که «احیای دین» به معنای توانایی دین بر پاسخگویی به پرسشهای متعدد در بستر قرون و اعصار است.
بنابراین، «احیای فکر دینی در شرق» عبارت بود از: تحریفزدایی از ساحت دین، کشف و تبیین ابعاد ناشناختة آن و آشکار کردن توانمندیهای آن در پاسخگویی به نیازمندیها و پرسشها در طی قرون و اعصار.
پیشینة احیای فکر دینی در ایران
از مهمترین نمایندگان ایرانی احیاگری دینی، میتوان از سید جمالالدین اسدآبادی، محمّدتقی شریعتی، مهدی بازرگان، آیتالله طالقانی و علی شریعتی یاد کرد. سید جمالالدین اسدآبادی، مصلح پیشتاز حرکت احیای فکر دینی، به این نتیجه رسیده بود که دین در زندگی و اخلاق و جامعة مردم شرق، نقش ریشهای دارد. بنابراین، باید آن را احیا و اصلاح کرد. اما برای این کار، لازم است نخست بر ضرورت و فایدة دین تأکید شود. وقتی دین از یک سو، به صورت یک رشته اعتقادات، انگیزهها، احساسات، گرایشها و به عنوان یک واقعیت فرهنگی، اجتماعی، روانشناختی و جامعهشناختی در تاریخ انسان، به ویژه جوامع شرقی ریشه دارد، و از سوی دیگر، میتواند در یاری رساندن به اخلاق، جامعه، تمدن و سعادت مادی و معنوی آدمی نقشی مؤثر داشته باشد، چرا باید از آن غافل ماند و یا به پیرایش و آراستگی آن برنخاست؟ به ویژه آنکه اینک جوامع مسلمان برای مقابلة متحد با تعرّض غرب و برای مبارزة صمیمانه و از جان و دل با استعمار نیز نیازمند ایمان و اعتقادات دینی هستند. وانگهی، اگر به دین توجه نشود و تلقّیهای مذهبی مردم اصلاح نگردد، درست بعکس، از عوامل بدبختی، انحطاط، اختلاف و پریشانی خواهد بود. (فراستخواه، 1374، ص163-164)
به طور کلی، خردگرایی، نفی تقلید، خرافهزدایی، غبارروبی، پیرایشگری و تصفیه، پرهیز از تکنگری در دین (بهره بردن از حکمتها و علوم دیگر) و اجتهاد مستمر، مبانی اصولی سید جمالالدین در اصلاح و احیای اندیشة دینی بود. (نک: فراستخواه، 1374، ص168-172)
استاد محمّدتقی شریعتی مزینانی یکی از چهرههای بیدارگر بود. سنگر او از سال 1322 کانون نشر حقایق اسلامی در مشهد بود که با تأسیس آن، توانست یکی از مدرسههای اندیشة اسلامی را پی ریزد و بگستراند. اهداف عمدة تأسیس این کانون عبارت بود از:
فراهم نمودن زمینههای بازگشت به قرآن و احیای سنّت؛ تکیه بر عترت؛ مبارزه با خرافههای عوام و مبالغههای غلات و بدعتها و مراسم مغایر با روح اسلام؛ طرح اسلام به عنوان یک مکتب اجتماعی و واقعبین و مترقّی؛ اعتقاد به اصل «وحدت مسلمانان در برابر دشمنان خارجی»؛ تجدید نظر در آنچه به نام مذهب رایج است؛ و ایجاد خط مشی نوینی در راه و رسم و زبان و شکل تبلیغات اسلامی متناسب با زمان. (شریعتی، 1351، ص4-5)
ایشان اهتمام ویژهای به تفسیر قرآن داشت و تفسیر نوین ایشان نشانهای از این اهتمام است. شریعتی، که جزو سلسلة احیاگران فکر دینی در ایران است، برخلاف سنّت متداول حوزهها، که به علوم رسمی نظیر فقه، اصول فقه و علوم حدیث میپردازند، در مقدمة تفسیر خود، بر شناخت قرآن و مبانی عمل قرار دادن آن تأکید میورزد و این پدیده جزو شاخصههای حرکت فکر دینی در ایران معاصر است که در پی آن بوده که با طرح قرآن، جاودانگی پیام اکرم را معرفی کند و برای بشر معاصر و انسان جدید از دین و تواناییهای آن سخن بگوید و به پرسشهای جدید پاسخ دهد. (جوانی، 1384، ص230)
یکی دیگر از احیاگران برجسته آیتالله طالقانی است. ایشان را باید حلقهای از زنجیرة مصلحان و احیاگران پس از سید جمالالدین به شمار آورد. وی مقدّمهای بر کتاب تنبیه الامّه و تنزیه المله آیتالله نائینی دارد؛ کتابی در حمایت از دولت مشروطه و علیه پیروان نظام سلطنتی و همچنین روحانیت صرف نگاشت. این امر نمونهای گویا از دغدغههای اصلاحی اوست. (chehabi, 2009, vol. 5, p. 316)
آیتالله طالقانی جنبش احیاگرانة خویش را با قرآن آغاز کرد. او قرآن را از سر طاقچه به میان صحنه آورد و آن را به عنوان درسنامة زندگی فردی و اجتماعی معرفی کرد. از همین رو، تفسیر پرتویی از قرآن ایشان، از بهترین نمونههای تفسیر اجتماعی است. به درستی، به این نکته اشاره شده است که توجه ایشان به مسائل اجتماعی در تفسیر، جبران کمتوجهی به اجتماعیات اسلام بود. (اسفندیاری، 1384، ص342) از ویژگیهای نوگرایانة این تفسیر، میتوان به علمی بودن و برداشتهای جدید آن اشاره کرد.
بازرگان یکی دیگر از رهبران جنبشهای اسلامی معاصر است که جایگاه بلندی در تحوّلات فکری و فرهنگی و سیاسی ایران دارد. افکار و نظریات او سهم بزرگی در تربیت دینی و سیاسی نسل دوم روشنفکر اسلامی در ایران دارد. از اینرو، او را «پدر روشنفکری دینی» نامیدهاند. (یوسفی اشکوری، 1377، مقدّمة مؤلّف)
بازرگان نخستین متفکر ایرانی - اسلامی است که اسلام را مغایر با تفکر مرسوم سنّتی، از دیدگاهی کاملاً نو و منطبق با علوم روز مطرح کرده است. بازرگان انسان را ذرّة بیانتهایی میداند که کمال او در پیمودن راه طی شدة انبیاست که هماهنگ با جهان هستی، باید با عشق و پرستش صورت پذیرد. وی با همراهی آیتالله طالقانی، از سالهای دهة بیست، اسلام را با برداشت و نگرشی کاملاً نو، متعهّدانه و علمی، وارد محیط دانشگاه و محافل روشنفکری کرد و آنگاه دکتر علی شریعتی در دهههای چهل و پنجاه، این حرکت را هرچه بیشتر گسترش داد و سرانجام، این گستردگی را سایر متفکران و اندیشمندان اسلامی معاصر- همچون شهید مطهری- عمقی بسزا بخشیدند. (نجاتی، 1375، ص11-12)
یکی دیگر از احیاگران و بیدارسازان برجستة جهان اسلام علی شریعتی است که تأثیر احیای او در ایران شیعه و دیگر کشورهای اسلامی بر حقیقتخواهان پوشیده نیست. شریعتی تلاش وافری داشت در فهم دین و در نتیجه، عمل به دین، نوآوری و نواندیشی داشته باشد تا از یکسو، دین را از خرافه بپیراید، و از سوی دیگر، آن را از نو تعریف و بازخوانی و بازسازی کند و در نهایت، دیانت اسلام را در عصر حاضر کارآمد سازد و حرکتآفرین و قابل رقابت با مکتبها و ایدئولوژیهای قرن بیستم سازد؛ چنان که در آغاز بود. (یوسفی اشکوری، 1378، ص21)
وی مفاهیم رایج سنّتی دین را زیر سؤال برد و در بسیاری از آموزههای دینی تجدید نظر کرد. به طور خاص، میتوان به جدولی که شریعتی در کتاب تشیّع علوی و تشیّع صفوی تنظیم کرده است، اشاره کرد. عناوینی که در این جدول باز تعریف شده عبارت است از: وصایت، امامت، عصمت، ولایت، شفاعت، اجتهاد، تقلید، عدل، انتظار و غیبت. (نک شریعتی، 1377، ص258-261) همچنین وی معتقد بود: باید تفسیر جدیدی از دین عرضه داشت و یکی از وظایف روشنفکر را ایجاد یک «پروتستانتیسم» اسلامی میدانست.
ضرورت احیای تفکر دینی از دیدگاه شهید مطهّری
آنچه موجب شد متفکران و اندیشمندانی همچون شهید مطهّری به احیاگری بپردازند و بر ضرورت توجه به آن تأکید بورزند و سنگینی مسئولیت آن را بر دوش متفکران و عالمان دینی گوشزد کنند، وضعیت اسفبار و نیمهجان و زنگار گرفتة چهره دین در میان دینداران و عقبماندگی و انحطاط مسلمانان در دنیای پیشرفته و فناوری محور کنونی بود. احیای دین در نگاه استاد مطهری از ایجاد دین در جوامع لائیک و غیر دینی ضروریتر مینمود. ایشان معتقد بود: آنجا که احتیاج به احیای فکر دینی هست، کشورهای اسلامی است، که فکر دینی در آنجا به صورت نیمه زنده و نیمه مرده درآمده است. و تا هنگامی که دینداران از یک تفکر زندة دینی برخوردار نباشند، نمیتوانند الگوی آنهایی باشند که رو به سوی دین دارند و میخواهند دین اسلام را انتخاب کنند. (مطهّری، 1366، ص145و153)
وی یکی از عوامل عمدة انحطاط و عقبماندگی مسلمانان را در دنیای جدید، انحطاط فکری آنان میدانست و بر این باور بود که اسلام در میان مسلمانان، مسخ شده است. از اینرو، باید به احیای تفکر دینی پرداخت. ایشان در امر احیاگری به طور عملی، مراحل آسیبشناسی و آسیبدرمانی را طی کرد و آسیبشناسی را مقدّمة آسیبدرمانی، و انجام چنین رسالتی را منوط به یافتن زواید، تفاسیر ناصحیح و عناصر مغفول و متروک دین میدانست.
مؤلّفههای اجتماعی شهید مطهّری در مقولة احیاگری دینی
1. نیازمندی فرد و جامعه به دین
یکی از پایدارترین و قدیمیترین تجلّیات روح آدمی و یکی از اصیلترین ابعاد وجود او، حس نیایش و پرستش است. مطالعة آثار زندگی بشر نشان میدهد هر زمان و هر جا بشر وجود داشته، نیایش و پرستش هم وجود داشته است. منتها شکل کار و نوع معبود متفاوت شده است. در واقع، پیامبران پرستش را نیاوردند و آن را ابداع نکردند، بلکه نوع پرستش را به بشر آموختند، و دیگر اینکه از پرستش غیر ذات (شرک) یگانه جلوگیری کردند. (مطهّری، 1386، ص21)
شهید مطهّری در بحث جاودانگی و نیاز بشر به دین، ابتدا به سخنی از ویل دورانت استناد میکند که میگوید: «دین صد جان دارد. هر چیزی اگر یک بارمیرانده شود برای همیشه میمیرد، مگر دین که اگر صد نوبت میرانده شود باز زنده میشود.» در ادامه، وی دو ویژگی برای پدیدههای اجتماعی برمیشمرد و میگوید: پدیدههای اجتماعی در مدتی که باقی هستند حتماً باید با خواستههای بشر تطبیق کنند، و یا باید از اموری باشند که هر چند انسان از عمق غریزه آنها را نمیخواهد، اما وسیلة تأمین خواستههای اولیة بشر به شمار میروند. دین از اموری است که علاوه بر آنکه دارای این دو ویژگی است، چنان است که چیز دیگری هم نمیتواند جای آن را بگیرد. ایشان معتقد است: دین امری فطری است و در اینباره، از آیات قرآن و کلام حضرت علی در نهجالبلاغه نمونه میآورند. )فاقم وجهک للدّین حنیفاً فطرة الله الّتی فطر النّاس علیها(.[2] ایشان دین را سرمایة زندگی و پشتوانة اخلاق و قانون میدانند. (مطهّری، 1375، ج3، ص384-388)
وی اعتقاد دارد: بشریت امروز نسبت به گذشته، نیاز بیشتری به دین دارد؛ زیرا برخلاف تصور بعضیها که میگویند: هر قدر تمدن پیش برود نیاز به دین کمتر میشود، بعکس، هر قدر تمدن جلوتر میرود - به سبب آنکه بشر به سوی فردیت پیش میرود و پیوندها و عصبیتهای قومی و قبیلهای کمتر میشود - نیازمندی او به دین بیشتر میگردد. از سوی دیگر، بشر نیازمند داشتن روابط اجتماعی است و امروز به این نقطه رسیده که باید چیزی جانشین عصبیتهای قبیلهای شود. باید عاملی که افراد را آگاهانه به یکدیگر پیوند میدهد، وجود داشته باشد. باید فلسفهای برای زندگی حاکم باشد که افراد به آن ایمان داشته باشند. در اینجا از علم هم کار زیادی ساخته نیست. به همین سبب، میگویند: بشر به یک ایمان و به یک آرمان و به یک فلسفة آرمانساز نیازمند است و از همین جاست که - به اصطلاح امروز - نقش عظیم دین روشن میشود و نیاز امروز افراد بشر به چیزی که حکم یک روح را داشته باشد تا افراد را به یکدیگر پیوند دهد و دوستی و علاقه به سرنوشت یکدیگر و وحدت در بین آنها ایجاد کند، معلوم میگردد. آن پیوندی که مربوط به دوران قبیلهای بود گسسته شده، بشر امروز پیوند جدیدی میطلبد. به همین سبب، نیازی که در گذشته، افراد به دین داشتند، امروز همان نیاز را به مرتبة اشد و اعلا دارند. (مطهّری، 1385، ج5، ص16)
2. مبارزه با التقاط و تحجّر
«التقاط» و «تحجّر» دو اندیشة انحرافی بودند که استاد مطهّری با آن دو مبارزة فکری و علمی وسیع و گستردهای داشت. التقاط بیشتر از مجامع روشنفکری و متجدّد، که ملاحظة دقیق دینی نداشتهاند برخاسته، و تحجّر از جوامع دینی، فقهی و عوام مردم که نوعاً نسبت به دین و آداب و واجبات پایبند هستند. (آژینی، 1369، ص 107)
اصطلاح «التقاط» به مفهوم «گرفتن بخشی از یک تفکر یا مکتب و ضمیمه کردن آن به مکتب دیگر» است و «تحجّر» در اصطلاح، به مفهوم «جمود و انعطاف ناپذیری» است. از ویژگیهای التقاط، میتوان عقلگرایی افراطی، علمزدگی، اجتهاد آزاد در مقابل اجتهاد فقاهتی، بینشهای مادی نسبت به جامعه، تاریخ و معارف قرآن را نام برد. از ویژگیهای تحجّر نیز میتوان به رکود فکری و تعطیل عقل، ضعف مبانی عقیدتی، سطحینگری(قشریگری)، مقدّس مآبی، تنگ نظری، کجفهمی و جهالت، ارتجاع و کهنهپرستی، و عوامفریبی و ریا اشاره کرد. تحجّر میتواند خود را در فهم اعتقادات و اصول نظری، در انجام عبادات و فرایض مذهبی، در مسائل اخلاقی و تاریخ و در فقاهت و اجتهاد نمودار سازد. (آژینی، 1369، ص29-151)
3. اجتهاد و توجه به مسائل روز جامعه
شهید مطهّری معتقد است: مهمترین وظیفه مسئولیت علمای امّت، «اجتهاد» است. «اجتهاد» یعنی: کوشش عالمانه با روش صحیح برای درک مقررات اسلام با استفاده از منابع کتاب، سنّت، اجماع و عقل. این کلمه در قرآن نیامده است. کلمهای که از لحاظ روح معنا، مرادف آن است و در قرآن آمده، «تفقّه» به معنای فهم عمیق دین است. اجتهاد از شروط جاوید ماندن اسلام است. ایشان بر این باور است که منابع اسلامی قادر است با یک اجتماع متحوّل و متکامل پیش برود و آن را راهنمایی کند و قابلیت آن را دارد که با مقتضیات زمان هماهنگی کند و به احتیاجات هر عصری پاسخ گوید. وی سدّ باب اجتهاد در قرن هفتم را فاجعهای بزرگ میداند. ابتدا این سدّ باب در جهان تسنّن صورت گرفت. اما خواه ناخواه بر جهان شیعه نیز اثر نامطلوب گذاشت. (مطهّری،1375، ج3، ص198)
به نظر ایشان، اجتهاد جزو مسائلی است که روح خود را از دست داده است، در صورتی که از جمله ویژگیهای اسلام این است که اموری را که به حسب احتیاج زمان تغییر میکند؛ یعنی حاجتهای متغیّر را به حاجتهای ثابت متصل کند. به عبارت دیگر، هر حاجت متغیّری را به یک حاجت ثابت بسته است. فقط مجتهد و متفقّهی میخواهد که این ارتباط را کشف کند و دستور اسلام را بیان نماید. این همان قوّة محرّکة اسلام است. یکی از معجزات اسلام خاصیت اجتهاد است. بزرگترین نعمتها تفقّه در دین است که انسان در آن بصیرت پیدا کند. (مطهری، 1368، ج1، ص239 -240)
در قرون اخیر، در میان جوانان و طبقة روشنفکر مسلمان، گرایشهایی به جهت غربگرایی و نفی اصالتهای شرقی و اسلامی و تسلیم و تقلید دربست از 'ایسم'های غربی پدید آمده است. ریشة این گمراهی خوابآلود، تصور غلطی است که این گروه از جنبة جزماندیشانه (دگماتیک) مقررات اسلامی در اذهان خویش دارند. عدم تحرّک اجتهاد در طی قرون، به این تصورات کمک کرده است. وظیفة مسئولان و هادیان قوم این است که هر چه زودتر به شکل منطقی در برابر این گرایشهای ناصواب بایستند. (مطهری، 1375، ج3، ص199)
به طور کلی، استاد مطهّری معتقد است: اجتهاد یک مفهوم نسبی و متطوّر و متکامل است و هر عصر و زمانی بینش و درک مخصوصی ایجاب میکند، که این نسبیت ریشه در دو چیز دارد: استعداد پایانناپذیر منابع اسلامی برای کشف و تحقیق، و تکامل طبیعی علوم و افکار بشری. (مطهّری، 1375، ج3، ص202)
شهید مطهّری در مقابل عقیدة «اجتهاد آزاد» قایل به «اجتهاد پویا» است؛ زیرا اجتهاد آزاد حربهای علیه روحانیت شد. وقتی اجتهاد از تخصصی بودن افتاد و آزاد شد و افراد با هر سطحی از درک و فهم، توانستند خود رأساً آنچه از دین میفهمند ملاک و مبنای عمل قرار دهند، طبعأ دیگر نیازی به کارشناسان دین و خبرگان مکتب نیست. روشن است که در این آشفته بازار، از دین خبری نیست. این در حالی است که اجتهاد پویا حل معضلات از راهی است که شرع و دین به ما ارائه میدهد. البته نفی اجتهاد آزاد از نظر ایشان، به معنای غفلت از مقتضیات زمان و عدم لزوم پاسخگویی فقه به مسائل نو نیست. (آژینی، 1369، ص94) ایشان به صراحت بر این بحث تأکید کرده، مینویسد: روشن است که مشکلات جامعة بشری نو میشود و مشکلات نو راه حل نو میخواهد. «الحوادث الواقعه» چیزی جز پدیدههای نوظهور نیست که حل آنها بر عهدة حاملان معارف اسلامی است. سر ضرورت وجود مجتهد در هر دوره و ضرورت تقلید و رجوع به مجتهد زنده همین است، وگرنه در یک سلسله مسائل استاندارد شده میان تقلید از زنده و مرده فرقی نیست. اگر مجتهدی به مسائل و مشکلات روز توجه نکند، او را باید در صف مردگان به شمار آورد. (مطهّری، 1368، ص87)
4. دعوت به اتحاد جوامع مسلمان
در این عصر، مسلمانان بیش از هر عصر دیگری به اتحاد و رفع اختلاف احتیاج دارند. مسئلة وحدت ملل اسلامی بر اساس ایدئولوژی و اینکه قومیتها و نژادها مرزهایی مصنوعی برای شناسایی است، یکی از مظاهر وسعت نظر تفکر اسلامی است و بعکس، رجوع به تعصّبات ملّی و نژادی و ناسیونالیستی گرایش به محدودیت و در پوست خود فرورفتن است. (جاوید موسوی، 1386، ص138)
استاد مطهّری در آثار خود، مکرّر به این امر مهم اشاره کرده و در اینباره، به سخنان و سیرة بزرگان دین اشاره و استناد کرده است. وی مینویسد:
مفهوم «اتحاد اسلامی»، که در میان علما و فضلای مؤمن و روشنفکر اسلامی مطرح است، این نیست که فرقههای اسلامی به خاطر اتحاد اسلامی از اصول اعتقادی و یا غیر اعتقادی خود صرفنظر کنند و ـ به اصطلاح ـ مشترکات همة فرق را بگیرند و مختصات همه را کنار بگذارند؛ چه این کار نه منطقی است و نه عملی. ما که خود شیعه هستیم و افتخار پیروی اهلالبیت را داریم، کوچکترین چیزی ـ حتی یک مستحب یا مکروه کوچک ـ را قابل مصالحه نمیدانیم. نه توقّع کسی را در این زمینه میپذیریم و نه از دیگران انتظار داریم که به نام «مصلحت» و به خاطر اتحاد اسلامی، از یک اصل از اصول خود دست بردارند. آنچه ما انتظار و آرزو داریم این است که محیط حسن تفاهم به وجود آید تا ما که از خود اصول و فروعی داریم، فقه و حدیث و کلام و فلسفه و تفسیر و ادبیات داریم، بتوانیم کالای خود را به عنوان بهترین کالا عرضه بداریم، تا شیعه بیش از این در حال انزوا به سر نبرد و بازارهای مهم جهان اسلامی به روی کالای نفیس معارف اسلامی شیعه بسته نباشد. اخذ مشترکات اسلامی و طرد مختصات هر فرقهای محصول آن چیزی است که قطعاً غیر از اسلام واقعی است؛ زیرا بالاخره، مختصات یکی از فرق جزو متن اسلام است و اسلام مجرّد از همة این مشخصات و ممیّزات وجود ندارد. (مطهّری، 1370، ص17-18)
ایشان بر دوری از تفرقه و تشتّت و پرهیز از هرگونه دسته دسته شدن، فرقه فرقه شدن، و هر دستهای در گوشهای یک کشور تشکیل دادن تأکید دارد و تفرقه را از عواملی میداند که مایة فنای اقوام است. وی همچنین ترویج زبانهای اسلامی را یکی از راهکارهای افزایش وحدت میداند و برای اتحاد مسلمانان، آن را ضروری میشمارد. از نظر او، هر زبانی که با آن آثار اسلامی مهمی به وجود آمده باشد، آن زبان اسلامی است. (مطهّری، 1384، ص82-83)
5. تأکید بر استقلال و قدرت اقتصادی جوامع مسلمان
اسلام جامعهای میخواهد عزتمند و مستقل و متکی به خود. اسلام نمیپسندد که یک ملت مسلمان در زمینههای گوناگون زیر دست یک ملت غیر مسلمان باشد. در قرآن کریم نیز، که کتابی است که برای تمام شئون زندگی فردی و اجتماعی بشر برنامه دارد، به این مهم توجه شده است. آنجا که خداوند میفرماید: )لن یجعل الله للکافرین علی المؤمنین سبیلاً( (نساء: 141)
اسلام طرفدار قدرت اقتصادی است، و تعلیم میدهد که از نظر اقتصادی، باید کوشش کنیم مال و ثروت را از طریق مشروع در اختیار خودمان بگیریم تا بتوانیم از این قدرت مادی و اقتصادی استفاده کنیم. مطهّری معتقد است: مردمی که پول و ثروت نداشته باشند، مسلّم است کاری را که از اقتصاد ساخته است نمیتوانند انجام دهند و باید دست دریوزگی پیش دیگران دراز کنند. وی در ادامه، به عنوان الگو و نمونه، از کارهای تولیدی ائمة اطهار یاد میکند که وارد اجتماع میشدند و فعالیت اجتماعی و تولید ثروت میکردند؛ ثروتی که مشروع بود و اندوخته و ذخیره نمیشد. (مطهّری، 1373، ص128-129)
استاد مطهری معتقد است: در عین اینکه اقتصاد مستقل یکی از ویژگیهای حیات ملّی است و اسلام طرفدار تقویت بنیة اقتصادی است، اما چنین نیست که خود اقتصاد هدف باشد، بلکه به سبب آنکه هدفهای اسلامی بدون اقتصاد سالم و نیروی مستقل اقتصادی میسّر نیست، بر توانمندی اقتصادی تأکید دارند؛ همانگونه که اسلام اقتصاد را تنها یک رکن از ارکان حیات اجتماعی میداند. (مطهّری،1373، ص26)
6. معرفی الگوهای عملی برای جوامع دینی
یکی از راههایی که شهید مطهّری برای احیای تفکر دینی در نظر داشت، معرفی چهرهها و الگوهای دینی است. خطابههای ایشان دربارة امام حسین نشانگر برخوردی تصفیهگرایانه با نهضت امام حسین بود. در کتاب جاذبه و دافعة علی به معرفی چهرة امام علی میپردازد. دو گفتار از کتاب بیست گفتار را به امام صادق و امام کاظم اختصاص میدهد. دربارة پیامبر اکرم کتاب سیرة نبوی و محمّد خاتم پیامبران را منتشر میکند. ایشان در کتاب داستان راستان و قیام حضرت مهدی، در عموم قسمتها، چهرههایی ایدئولوژیک از رهبران دینی ارائه داده است. نمونههایی از این دست در آثار ایشان بسیار است.
7. تأکید بر عملگرایی جامعة اسلامی
شهید مطهّری در بحث احیای تفکر دینی، معتقد است: ما مسلمانان اگر بخواهیم طرز تفکر خودمان را تصحیح کنیم باید به گذشته و تاریخ خودمان مراجعه کنیم؛ چرا که ریشة بعضی از آسیبها در زمانهای خیلی دور است. وی از جملة این آسیبها را خوار شمردن تأثیر عمل در سعادت انسان میداند. ایشان ریشة تاریخی تحقیر عمل را در دوران امویها میدانست. فرقة مرجئه یکی از اصول عقایدشان «جدایی ایمان و عمل» بود. وی میگوید: انسان اگر به قرآن و سنّت نبوی مراجعه کند کاملاً به این اصل پی میبرد که اسلام دین عمل است، و اصولاً تکیهگاه تعلیم و تربیت اسلامی عمل است. اسلام بشر را متوجه این نکته میکند که سرنوشت انسان را عمل تشکیل میدهد. این تعلیم یکی از بزرگترین تعلیمات برای حیات یک ملت است. (مطهّری، 1373، ص95-97)
احیای تفکر اسلامی یکی از نمونههایش این است که در مسئلة عمل، فکر ما زنده شود. باید بفهمیم اسلام دین عمل است. دین وابستگیهای خیالی نیست. ایشان در ادامه، به ذکر احادیثی از ائمّة اطهار در این باره میپردازد. از جمله حدیثی از امام باقر که میفرماید: از طرف ما، به شیعیان ما ابلاغ کنید که شیعة ما نیست، مگر کسی که اهل ورع و پارسایی و تقوا و اهل اجتهاد باشد. «اجتهاد» در اینجا، یعنی: کوشش. غیر از این ما شیعهای را هرگز نمیپذیریم. (مطهّری،1361، ص46)
8. آسیبشناسی مفاهیم دینی
بعضی از مفاهیم ارزشی به همان اندازه که در معنای مثبت خود مفید و زندگیسازاند، در معنای منفی انحرافی خانمانبرانداز و مخرّب هستند. برای مثال، میتوان از مفاهیم زهد، توکّل، شفاعت، انتظار، تقیّه و نمونههای دیگری یاد کرد که شهید مطهّری با برداشتهای نادرست از این مفاهیم، مبارزه کرد:
الف. زهد: «زهد» در قالب مثبت خود، به معنای «دل نبستن و بیرغبتی به دنیا» است تا مؤمن اسیر دنیاپرستی نشود. اما همین زهد در معنای منفی، به معنای «ترک دنیا و رهبانیت و فرار از تلاشهای مادی و کسب و تولید و انباشتن ثروت» است و در نتیجة این برداشت از زهد، انسان فعّال منفعل میشود.
وی میگوید: جزو شرایط زهد یکی همین است که انسان در زندگی شخصی و فردی خودش، طوری باشد که به کم بتواند قناعت کند و این فلسفة بسیار بزرگی دارد. ولی هر کم قناعتی زاهد نیست. اما اگر شما اول خود را اصلاح کردید، اگر هواپرست نبودید و خودی را از خودتان دور کردید، اگر کسی بودید که در اجتماع هدف اجتماعی، خدایی و الهی داشتید، آن وقت مال و ثروت را، که در مسیر قدرت است، در طریق هدف مقدّس خودتان به کار بردید، این عبادت است. جاه و مقام را هم شما اگر برای هدفهای معنوی خودتان بخواهید، عبادت است. در واقع، زهد قدرت روحی است، نه ضعف اقتصادی. و این مفهوم به معنای رها کردن کارهای دنیا برای رسیدن به کار آخرت نیست. (مطهّری، 1361، ص126)
زهد اگر به طرز خوب و معقولی تفسیر شود در تهذیب اخلاق و عزّت نفس و بلندی نظر و خوشبختی فردی و حسن روابط اجتماعی مردم مؤثر است. در مقابل، اگر به طرز نامطلوبی تفسیر شود موجب تخدیر و بیقید کردن آنها و سرمنشأ همه نوع بدبختی و بیچارگیهای فردی و اجتماعی خواهد شد. (مطهّری،1369، ص237)
ایشان با تفسیر کسانی که خود دنیا را خوب میدانند، اما علاقه و محبت به دنیا را بد میدانند، موافق نیست و میگوید: فرق است بین علاقه به مال و فرزند و سایر شئون زندگی دنیایی، و بین قانع بودن و رضایت دادن و غایت آمال قرار دادن اینها. وقتی نقطة هدف، جلوگیری از انحصار و محدود شدن بشر به علایق مادی باشد راه چاره سرکوب کردن و قطع علایق طبیعی مادی و منهدم کردن این نیروها نیست، بلکه راه چاره آزاد کردن و به کار انداختن یک سلسله علایق دیگر در بشر است که آنها پس از علایق جسمی پیدا میشوند و احتیاج به تحریک و احیا دارند. پس در حقیقت، تعلیمات دینی برای بیدار کردن شعورهای عالیتر در انسان است که چون عالیترند، دیرتر بیدار میشوند و احتیاج به احیا و بیدار کردن دارند. آن شعورها مربوط به معنویات است. پس مقصود دین بستن چشمههای محسوس مادی نیست، مقصود باز کردن و کوشش برای جاری ساختن چشمههای دیگر، یعنی چشمههای معنویات است. (مطهّری، 1369، ص246-247)
ب. توکل: مفهوم «توکّل» در قرآن، یک مفهوم زنده کننده و حماسی است؛ یعنی هر جا قرآن میخواهد بشر را وادار به عمل کند و ترسها و بیمها را از انسان بگیرد، میگوید: به خدا توکّل کن، تکیهات به خدا باشد. ولی همین توکّل در میان تفکر امروز مسلمانان به شکل یک تفکر مرده درآمده و به معنای سکون و عدم جنبش و انجام وظیفه تبدیل شده است. این مفهوم درست وارونة آن چیزی که قرآن تعلیم داده و در افکار ما وارد شده است. (مطهّری، 1373، ص124-125)
«توکّل» یعنی انسان همیشه به آنچه مقتضای حق است عمل کند و در این راه، به خدا اعتماد نماید. خداوند حامی و پشتیبان کسانی است که حامی حق باشند. توکّل تضمین الهی است برای کسی که همیشه حامی حق است. معنای توکّل این نیست که کاری انجام ندهیم و قوای وجودی خود را تعطیل کنیم و یک جا بنشینیم و به خدا اعتماد کنیم که او وظیفه را انجام میدهد. کار نکردن و راه نرفتن و سکون و توقّف تضمین و تأییدی نمیخواهد، و تعطیل قوا چیزی نیست که اثری داشته باشد و آن اثر از طرف خدا یا غیر خدا تضمین شده باشد. باید وارد میدان عمل شد و با اراده راهها را پیمود و به خدا توکّل کرد. (مطهّری، 1369، ص161)
ج. شفاعت: مفهوم «شفاعت» از جمله مفاهیمی است که متأسفانه شناخت صحیحی از آن در دست نیست و گاهی شخص شافع، بزرگتر و دارای شکوه و جلال بیشتر یا مساوی نسبت به خداوند به نظر میآید. انحراف از معنای اصلی و درست «شفاعت»، موجب گمراهی مردم و وهن دین میگردد. از اینرو، علاوه بر برخی از بزرگان اهلتسنّن، همچون ابنتیمیه ـ که شفاعت را شرک میدانند ـ علمای شیعه نیز با چنین برداشتی مخالفت ورزیده و آن را موجب گمراهی دانستهاند.
شهید مطهّری در اینباره، دربارة شفاعت امام حسین مینویسد: ما هم اگر بخواهیم دربارة شفاعت شفعا، چنین اعتقادی داشته باشیم و بگوییم خدا یک دستور دارد، یک قانون و رضایت دارد و امام حسین دستور و قانون دیگری؛ خدا یک دستگاه و حساب دارد و امام حسین یک دستگاه و حساب دیگری؛ و بعد بگوییم: ما که دستمان به خدا نمیرسد، آنجا کار خیلی مشکل است، میآییم پیش امام حسین که به یک چیزهای سادهای راضی میشود و او را شفیع قرار میدهیم؛ خدا به انسان میگوید: نماز، روزه، جهاد با نفس، اخلاق پاک، جهاد، کارهای خیلی سخت، اما امام حسین بعکس، یک دستگاه خیلی سادهای دارد، با یک روضه گرفتن و اشکی ریختن و چند تا سینه زدن و در چند روز دهة عاشورا، سهل و ساده میشود همه قضایا را صاف کرد و به جای اینکه از در خدا وارد شویم از در امام حسین وارد میشویم؛ بعد امام حسین خودش میرود کارها را درست میکند! اگر چنین اعتقادی داشته باشیم به خطا رفتهایم. (مطهّری، 1385، ج5، ص93) چنین تصوری از شفاعت، نه تنها باطل و نادرست است، بلکه شرک در ربوبیت است و به ساحت پاک امام حسین، که بزرگترین افتخارش عبویت و بندگی خداست، نیز اهانت به شمار میرود؛ همچنان که پدر بزرگوارش از نسبتهای غلات سخت خشمگین میشد و از گفتههای آنان به خدای متعال پناه میبرد. امام حسین کشته نشد برای اینکه دستگاهی در مقابل دستگاه خدا یا شریعت جدّش رسول خدا به وجود آید و راه فراری از قانون خدا نشان دهد. شهادت او برای این نبود که برنامة عملی اسلام و قانون قرآن را ضعیف سازد. امام حسین شفیع کسانی است که از مکتب او هدایت یافتهاند، نه کسانی که مکتبش را وسیلة گمراهی ساختهاند. (مطهّری، 1357، ص295-296)
د. انتظار: مسئلة «غیبت» و «انتظار» دو مفهوم مقارن یکدیگرند. اصل غیبت از حیث کارکرد دینی، بسیار مهم است و آن زنده نگه داشتن مکتب و اصول و اهداف آن است. اما متأسفانه در بسیاری جاها، این مفهوم سازنده در فرهنگ عمومی، به معنای دیگری غیر این تعبیر میشود؛ معنایی که ناظر به سستی و تنبلی در ادای نقش مبارزاتی شخص است. در این معنا، نباید کاری به دیگران داشت، بلکه باید ماند و انتظار کشید تا امام زمان4 خود بیاید و کارها را درست کند. طرز تلقّی از انتظار در قرآن هم ذکر شده است؛ آنجا که پیروان حضرت موسی به ایشان میگفتند: تو و خدا بروید با دشمن بجنگید، پیروز که شدید آن وقت ما میآییم.[3]
شهید مطهّری این نوع انتظار را، انتظاری ویرانگر و فلج کننده میداند و میگوید: انتظار فرج و آرزو، و امید و دل بستن به آینده دوگونه است: انتظاری که سازنده و نگهدارنده است، تعهدآور است. نیرو آفرین و تحرّکبخش است، به گونهای که میتواند نوعی عبادت و حقپرستی شمرده شود؛ و انتظاری که گناه است، ویرانگر و اسارتبخش است. فلجکننده است و باید نوعی اباحیگری محسوب گردد. (مطهّری، 1375، ص15)
ایشان در ادامه، این طرز تفکر را ناشی از دو نوع بینش دربارة تحوّلات و انقلابات تاریخی میداند و مینویسد: ممکن است کسی تحوّلات تاریخی را یک سلسله امور تصادفی و اتفاقی بداند، از آن نظر که مدعی شود جامعه چیزی جز مجموعهای از افراد با طبایع شخصی نیست؛ مجموع حوادثی که به وسیلة افراد به موجب انگیزههای فردی و شخصی به وجود میآید و منجر به یک سلسله حوادث تصادفی میشود و آن حوادث تصادفی منشأ تحولات تاریخی میگردد. نظریة دیگر این است که جامعه به نوبة خود، مستقل از افراد، طبیعت و شخصیت دارد و به اقتضای طبیعت و شخصیت خود عمل میکند. شخصیت جامعه عین شخصیت افراد نیست، بلکه از ترکیب و فعل و انفعال فرهنگی افراد، شخصیتی واقعی و حقیقی به وجود میآید، آنچنان که در هر یک از مرکبات بیجان یا جاندار چنین است. (مطهّری، 1375، ص16)
ه . امر به معروف و نهی از منکر: متأسفانه امروزه «اصل امر به معروف و نهی از منکر» در جامعة ما متروک شده و به صورت غلطی در افکار ما جای گرفته است. شهید مطهّری در اینباره معتقد است: فکر امر به معروف و نهی از منکر در نظر مردم فراموش شده و مردم از جنبة امر به معروف و نهی از منکر، توجهی به اصلاح امور زندگی اجتماعی خود ندارند. ایشان معتقد است در اجرای این اصل، باید عمل را دخالت دهیم و گذشته از آن، به این نکته توجه داشته باشیم که عمل هم اگر فردی باشد چندان مفید فایدهای نیست، بهویژه در دنیای امروز. بنابراین، برای زنده کردن این اصل فراموش شده، باید مکتب و روشی به وجود آورد که در عین حال که زبانی است، عملی هم باشد و همزمان با آن، اجتماعی نیز باشد و فقط به جنبة فردی آن توجه نشود. هنگامی امید موفقیت قطعی به اصل «امر به معروف و نهی از منکر» است که منطقی و مبتنی بر اصول علمی علمالنفسی و اجتماعی باشد. (مطهّری، 1366، ص98-99)
و. سعد و نحس ایّام: اگرچه اعتقاد و بیاعتقادی به سعد و نحس روزها، معمولاً آسیبی به اعتقادات دینی نمیزند و به عنوان یک موضوع در دین اسلام مطرح نیست، لیکن همین موضوع ممکن است در شرایطی و در برداشت خاصی، به عنوان یک مسئله مطرح شود، و آن در صورتی است که اعتقاد به سعد و نحس جزو اسلام تلقّی گردد. طبیعتاً در این صورت، با آن به عنوان بدعت برخورد خواهد شد. علاوه بر این، از زاویهای که استاد مطهّری بدان نگریسته است، دو نوع برداشت میتوان از این موضوع داشت: یکی مثبت و مورد تأیید و تشویق اسلام، و دیگری منفی و مردود از نظر اسلام. (پژوهنده، 1385، ص88)
شهید مطهّری مینویسد: در موضوع نحوست ایّام، دو مسئله مطرح است: یکی اینکه ما برخی روزهای سال را مبارک میشماریم و برخی را نحس و شوم، به اعتبار حادثهای که در آن روز واقع شده، و مقصود ما این نیست که این روز از آن نظر که این روز است مبارک است یا این روز از آن نظر که این روز است شوم است، بلکه مقصود ما این است که این روز برای ما یادآور حادثة پربرکتی است یا این روز برای ما یادآور حادثة شومی است. (مطهّری، 1385، ج5، ص237) به این معنا البته درست است که برخی روزها روزهای مبارکی است. حتی میتواند یک سلسله دستورهای شرعی بر اساس همین روزها برقرار شود؛ زیرا این روز یادآور آن حادثه است. وی در ادامه میگوید: روایات زیادی در نهی از ترتیب اثر دادن به این امور داریم که از آنها، انسان اینطور میفهمد که نحوست ایّام و اوضاع کواکب یا اساسأ در زندگی انسان اثر ندارد، یا اگر هم اثری داشته باشد، توکّل به خدا و توسّل به ائمة اطهار و صدقه دادن اثر اینها را از بین میبرد. (مطهّری، 1385، ص240-242)
ز. آسیبشناسی عبادات در جامعة دینی: عبادت یک ارزش واقعی است، ولی اگر مراقبت نشود جامعه به طور افراطی، به سوی این ارزش کشیده میشود؛ یعنی اساسأ اسلام فقط میشود عبادت کردن؛ دعا خواندن، نماز مستحب خواندن، تلاوت قرآن و دیگر اعمال عبادی. اگر جامعه در این مسیر به افراط برود همة ارزشهای دیگر آن محو میشود و وقتی به اینجا کشیده شد، دیگر نمیتواند تعادل را حفظ کند. چنین شخصی نمیتواند بفهمد که خدا او را انسان آفریده است، نه فرشته. اگر فرشته بود باید از این راه میرفت. انسان باید ارزشهای گوناگون را به طور هماهنگ در خود رشد دهد. (مطهّری، 1384، ص36-37)
شهید مطهّری دربارة نحوة انجام عبادات معتقد است: عبادات نباید به صورت یک پیکر بیروح صورت پذیرد، و در اینباره به آیات قرآن استناد میکند. برای نمونه، دربارة نماز، که در رأس همة عبادتها قرار دارد، مینویسد: قرآن مجید نمیگوید نماز میخوانند، بلکه میفرماید: «نماز را بپا میدارند»، و فرق است میان نماز خواندن و نماز را بپا داشتن. و اصولاً در هرجا قرآن «نماز خواندن» تعبیر کرده، در مقام مذمّت بوده است؛ یعنی سخن از کسانی بوده که نمازهایشان ایراد داشته است. «بپا داشتن نماز» آن است که حق نماز ادا شود؛ یعنی نماز به صورت یک پیکر بیروح انجام نگیرد، بلکه نمازی باشد که واقعاً بنده را متوجه خالق و آفرینندة خویش سازد. و یا دربارة «انفاق» میگوید: فلسفة آن تنها سیر کردن شکم گرسنگان نیست؛ زیرا میتوان از راه دیگری نیز آن را انجام داد، بلکه فلسفة انفاق انسانسازی است؛ زیرا انسانها در سایة گذشتها، بخشش و ایثار روحشان روح انسانی میگردد. همچنین فلسفة انفاق پر شدن خلأهای اجتماعی است. انفاق رابطة انسان را با جامعهاش مستقر میسازد. (مطهّری، 1385، ج1و2، ص133-136)
ایشان دربارة توحید نیز، که یک اصل اعتقادی است، معتقد است: توحید یک مسلمان واقعی صرفاً یک اندیشه و عقیدة خشک نیست. همانگونه که ذات احدیت از مخلوقات خود جدا نیست، با همه هست و بر همه محیط است، همه چیز از او آغاز میشود و به او پایان مییابد، اندیشة توحید نیز باید بر سراسر وجود یک موحّد واقعی احاطه یابد. بر همة اندیشهها، ملکات و رفتارهای او سیطره پیدا کند و به همة آنها جهت ببخشد. در بعدی وسیعتر، اخلاق اسلامی از توحید سرچشمه میگیرد و به توحید پایان مییابد. تربیت اسلامی همین طور، سیاست اسلامی همین طور و اقتصاد و اجتماع اسلامی نیز همین طور. (مطهّری، 1385، ص123)
نتیجهگیری
دین یکی از حقایقی است که همواره در زندگی انسان حضور جدّی دارد و در همة ادوار بشری تأثیر عمیقی بر تفکر و رفتار انسانها داشته، مایة معنابخشی به زندگی بوده است. در جهان معاصر نیز بتهای تمدن جدید شکسته و تشنگی انسانها برای معنا هنوز باقی است. فلسفهها و علما و اختراعات میآیند و میروند، ولی پیام دین در جای خود باقی مانده است؛ زیرا منشأ دین حقیقت لایتغیّر الهی و مخاطب دین فطرت تغییرناپذیر بشر است. مخاطب کلام حضرت محمّد فقط صحابة ایشان نبوده، بلکه نوع انسان بوده است؛ در گذشته و حال و آینده، تا لحظهای که موجودی به نام انسان بر روی زمین زندگی کند. آنچه از عالم قدس سرچشمه میگیرد دارای عطری است که همیشه در مشام مطبوع است و هیچگاه کهنه نمیشود، به ویژه که دینی باشد جهانگیر (نصر، 1371، ص252)؛ زیرا حقیقت دین مردنی نیست و عین حیات است، و منظور از «احیای دین» همان احیای تفکر دینی است. جریان احیاگری معاصر در میان مسلمانان، قریب یک قرن و نیم است که قوّت گرفته و این به سبب مواجهة مسلمانان با دنیای جدید و تحوّلات برآمده از غرب به سوی شرق بوده است. طی این مدت، احیاگرانی ظهور کردند که هر یک با توجه به شرایطی که داشتند، توانستند به موفقیتهایی دست یابند. در نوشتار پیشرو، بر ابعاد احیاگری شهید مطهّری، احیاگر برجستة جهان تشیّع، در حد مجال شرحی داده شد. ایشان به عنوان یک اسلامشناس، با تجزیه و تحلیل و درک جامع از مقتضیات زمان و شرایط فکری و اجتماعی جامعه، به احیاگری دینی پرداخت. وی بشر را نیازمند دین میداند و بر کارکردهای دین در زندگی فردی و اجتماعی بشر تأکید دارد. عقلگرایی و مبارزه با التقاط و تحجّر ویژگی بارز تفکر شهید مطهّری است. ایشان با تکیه بر عقلانیت و خردورزی در دین، به تبیین دین و پیرایش تفکر دینی میپردازد؛ عقلانیتی که بر پایة قرآن و احادیث و سنّت متواتر استوار است و از آن جهت میگیرد. از دیگر مبانی منظور نظر شهید مطهّری در احیاگری، توجه به نقش اجتهاد و تأکید بر پویایی آن برای ایجاد حرکت در جوامع اسلامی است. وی بر این باور است که اجتهاد یکی از معجزات دین اسلام بوده و مهمترین کارکرد آن تواناساختن دین در پاسخگویی به مسائل و مشکلات و پدیدههای نوظهور است. از سوی دیگر میبینیم، اجتهاد روح خود را از دست داده است. بنابراین، باید نوعی بازسازی در مبانی فلسفی و کلامی و فقه صورت پذیرد. استاد مطهّری قایل به «اجتهاد پویا» در مقابل «اجتهاد آزاد» است و اجتهاد را نوعی بصیرت و تفقّه در دین میداند. آسیبشناسی مفاهیم دینی از مهمترین ابعاد احیاگری شهید مطهّری است؛ زیرا سوء برداشت از این مفاهیم آفتی بزرگ برای دین به شمار میرود. از اینرو، ایشان کوشش بسیار داشت تا این مفاهیم را به صورت صحیح به افراد تعلیم دهد.
استاد مطهّری مطالب و معارف عمیق اسلامی را با بیانی رسا و قلمی روان عرضه کرد تا جامعه از آنها استفاده کند؛ زیرا اگر این مطالب را با اصطلاحات غامض و پیچیدة علمی ارائه میداد، نیاز جامعه برطرف نمیشد و نوشتههای ایشان نیز چندان مؤثر واقع نمیگردید.
در نهایت، ذکر این نکته ضروری است که اسلام دین زندگی است و آخرتگرایی را در متن زندگی قرار داده است؛ یعنی راه آخرت از زندگی و مسئولیتهای زندگی دنیا میگذرد. شهید مطهّری به عنوان احیاگری جامعنگر، این هر دو را مدّ نظر داشت و همانگونه که سعی در نشاندادن تواناییهای دین اسلام داشت، از دین برای پیشرفت زندگی مادی مسلمانان و بهبود شرایط آنان بهره جست.