امام رضا علیهالسلام؛ اسوه نخبگان در مرزبندی با دشمن
رسانه KHAMENEI.IR در این یادداشت بر اساس نگاه تحلیلی حضرت آیتالله خامنهای به زندگی امام رضا(علیهالسّلام) و با استفاده از منابع تاریخی، سیرهی امام رضا(علیهالسّلام) در مرزبندی با دشمن را تبیین کرده است.
حضرت آیتالله خامنهای دربارهی یکی از مقاطع حساس زندگی امام رضا (علیهالسّلام) میفرمایند: «در حادثه ولیعهدی... امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسیئی که خود به وجود آورده بود، بطور کامل شکست داد. و نه فقط تشیع، ضعیف یا ریشهکن نشد بلکه حتی سال دویست و یک هجری، یعنی سال ولایت عهدی آن حضرت، یکی از پربرکتترین سالهای تاریخ تشیع شد.» ۱۳۶۳/۰۵/۱۸
یکی از مواردی که در سیرهی امام رضا(علیهالسّلام) جلوهی خاصی دارد، نوع برخورد ایشان با دشمنان و مرزبندی دقیق با آنها است. رسانه KHAMENEI.IR در این یادداشت بر اساس نگاه تحلیلی حضرت آیتالله خامنهای به زندگی امام رضا(علیهالسّلام) و با استفاده از منابع تاریخی، سیرهی امام رضا(علیهالسّلام) در مرزبندی با دشمن را تبیین کرده است.
یکی از مهمترین بخشهای بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی که از سوی حضرت آیتالله خامنهای و به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد، تأکیدی بر «مرزبندی با دشمن» است، «جمهوری اسلامی... به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است.»(۱) آنچه بر اهمیت این امر در اندیشه رهبر انقلاب میافزاید، یاد کردن از این اصل به عنوان راهکار مصونیت از تهاجم نرم دشمنان و به مثابه وظیفهای است که همیشه باید مورد نظر قرار گیرد.(۲) ایشان در مراسم سیوسومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) نیز بر اصل مرزبندی و فاصلهگذاری با دشمن در سیرهی امام راحل تأکید فرمودند: «یکی از مسائل اساسیای که امام بر آن اصرار داشتند، ایجاد فاصله و ایجاد مرز بین تفکّر و سبْک زندگی اسلامی و نظام اسلامی با نظامهای غربی بود.»(۳) این نگاه ریشهای قرآنی و روایی دارد و برآمده از سیره معصومان(علیهمالسّلام) است؛ و تبیین این سیره میتواند چگونگی مرزبندی مطلوب با دشمنان و خطوط ناپیدایی از این عمل مطلوب را به تصویر بکشد. این یادداشت میکوشد خوانش سیرهی تعاملی امام رضا (علیه السّلام) و ائمه معصومین علیهمالسلام از زاویهی مرزبندی با دشمن، را واکاوی نماید.
مرزبندی یعنی اظهار اصول بنیادی در مقابل نفوذ دشمن
مرزبندی دشمن را میتوان به «اظهار اصول بنیادین و بیزاری جستن از دشمنان در شرایطی که تلاش دارند تا با سوء استفاده از فضای جامعه و از طریق ابزارهای گوناگون تبلیغاتی این اصول و ارزشها را کمرنگ جلوه داده و به نفوذ در جامعه اقدام نمایند»، تعریف نمود. با مراجعه به منابع، روشن میشود که مهمترین دشمن حضرت در عرصهی سیاسی، «حکومت وقت» است و از زمانی که مأمون عباسی در اواخر عمر حضرت، تلاش نمود تا با خدعه و نیرنگ به حضرت نزدیک شود، آن امام همام، تصویری دیگر از مرزبندی با دشمن را نمایان ساختند.
نزدیک شدن مأمون به امام(علیهالسّلام) با اسم رمز ولایتعهدی
با آغاز خلافت مأمون، فضای فکری جامعه با حکومت همسو و هماهنگ نبود. از طرفی قیامهای بزرگی در بخشهای قابل توجهی از قلمرو عباسی شدت گرفت.(۴) از سوی دیگر مأمون در خاندان عباسی که صاحبان اصلی خلافت بودند، جایگاهی نداشت و آنان مأمون را در حد و اندازه به دوش انداختن ردای خلافت نمیدیدند.(۵) حاصل این دو موضوع خود سبب منفیتر شدن فضای جامعه نسبت به حکومت مأمون بود و سبب شد تا او از مشروعیت سیاسی و قدرت تسلط بر امور، به ویژه پس از درگیریهای مشمئزکنندهی او با خلیفهی پیشین و همچنین نگاه مثبتی که عموم نسبت به خاندان پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) و علویان و برخی قیام های ضد عباسی داشتند، برخوردار نباشد.
در این شرایط، در بین گروههای موجود در عصر مأمون، مهمترین گروهی که از هویتی تاریخی برخوردار باشد، از جمله مخالفان حکومت عباسی به شمار آید، قیام مسلحانه بر ضد حکومت را به صلاح پیروان خود نبیند و در عین حال از خاندان و رهبری شناخته شده برخوردار باشد، شیعه امامی و پیروان علی بن موسی الرضا(علیهالسّلام) بودند؛ و همین ویژگیها توطئهی ولایتعهدی امام رضا(علیهالسّلام) را برای آرام کردن قیامها، نشان دادن ضرب شصت به خاندان عباسی و کسب مشروعیت نسبی موجه میساخت. بنابراین نزدیک شدن به امام(علیهالسّلام) و پیروان او با اسم رمز «ولایتعهدی» به طور ویژه در دستور کار حکومت قرار گرفت.
حکومت مأمون با نام حضرت سکه ضرب میکرد!
تعابیر مأمون در مواجهه با امام(علیهالسّلام)، چون «من فضل و علم و ورع و زهد و عبادت تو را میدانم و تو را به خلافت از خود سزاوارتر میدانم.»(۶) و یا «رأی آن کردم که تو را متقلد امور مسلمانان کنم و آنچه در گردن من است بر کنده و در گردن تو نهم.»(۷) و یا اقدامات او در فرآیند معرفی امام(علیهالسّلام) به عنوان ولیعهد خویش، همچون برگزاری مراسمی بزرگ برای تکریم از امام رضا(علیهالسّلام)(۸)، ضرب سکه به نام حضرت(۹)، تزویج دخترش به ایشان(۱۰)، خواندن امام(علیهالسّلام) با عنوان «پسر عمو» در نزد عموم و اظهار افتخار به آن(۱۱) و... نشانههای روشنی از تلاشهای خدعهآمیز وی در این مسیر است.
باید به تأثیری که این اقدامات در کمرنگ جلوه دادن فاصله امام و حکومت داشت، توجه کرد؛ برای نمونه سکههایی که به نام امام رضا(علیهالسّلام) ضرب گردید تا مدتها به عنوان پول رایج در اختیار مردم قرار گرفت(۱۲)؛ و یا در جشنی برگزار شده، بزرگان والیان و کارگزاران حکومتی، فرماندهان لشکر، قاضیان و افراد شناخته شده از خاندانهای گوناگون حضور یافتند. مطابق خبری دیگر، مأمون خبر ولایتعهدی را برای نقاط مختلف جهان اسلام فرستاد و مردم را امر کرد تا تغییراتی را در ظواهر حکومت از لباس و پرچم و...ایجاد نمایند.(۱۳) این اقدامات خدعهآمیز تا جایی ادامه یافت که بسیاری اخبار حسن نیت مأمون را در مورد امام رضا(علیهالسّلام) و شیعیان منتشر نمودند.(۱۴) این در حالی است که نباید در دشمنی او به ویژه پس از اطلاع از «اجبار حضرت در فراخوانی ایشان به مرو(۱۵)»، «محصور نمودن امام(علیهالسّلام) در مرو(۱۶)»، «تهدید حضرت به قتل(۱۷)» و «به شهادت رساندن ایشان(۱۸)»، لحظهای تردید نمود.
امام رضا (علیهالسّلام) تا مدتها به دعوت مأمون پاسخ نمیداد
امام رضا(علیهالسّلام) با اطلاع از فضای سیاسی جامعه و اهداف مأمون، در نخستین اقدام، تا مدتی نزدیک به دو ماه به درخواستهای مأمون در مورد تشریف فرمایی به مرکز خلافت پاسخ ندادند(۱۹)؛ و به نوعی حکومت را ناچار به فرستادن افرادی برای اجبار امام(علیهالسّلام) به مرو نمودند. این خبر مطرح شد که آنقدر این اصرار از سوی مأمون ادامه یافت که روشن شد خلیفه دست بردار نیست و چارهای جز قبول عزیمت به سوی مرو نداشت.(۲۰) وداع حضرت با مرقد مطهر جدش رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) اینگونه تفسیر شده که بهگونهای خداحافظی کرد که گویی آخرین باری است که به زیارت قبر آن حضرت رفته و دیگر موفق به زیارت مجدد نخواهد شد.(۲۱) امام(علیهالسّلام) در هنگام وداع با اهل و عیال خویش نیز بهگونهای خاص عمل کرد تا نشان دهد که ایشان را نه به اختیار؛ بلکه به اجبار میبرند. امام(علیهالسّلام) همه خانواده را جمع کرد و از آنان خواست بهگونهای بر او بگریند تا صدای آنها شنیده شود.(۲۲) همراه نکردن خانواده و اصحاب به نشانهی عدم رضایت از سفر، از شواهد جدی در بحث است. آن حضرت از آن زمان، در هر فرصت بر این اکراه از حضور در مرکز حکومت تأکید مینمود. برای نمونه میتوان به تعابیر حضرت چون «من مجبور به قبول این منصب شدهام.»(۲۳)، «زمانی که مجبور شدم، چارهای جز قبول امر ولایتعهدی داشتم؛ و این وقتی بود که مرا تهدید به هلاکت نمودند.»(۲۴) و «خداوند از اینکه به دست خود، خود را به هلاکت اندازم، نهی فرموده.»(۲۵) اشاره کرد.
حضرت در مرزبندی با دشمن صریح و قاطع بود
پس از حضور در مرو، از مهمترین اقدامات حضرت، اعلام عدم همکاری سیاسی در هیچ یک از امور حکومت بود. این اقدام وقتی صورت گرفت که حضرت – درصورت عدم پذیرش منصب ولایتعهدی- تهدید به قتل شد و امام شرطی را مطرح نمود که هیچ کسی را به کاری نگماشته و عزل نکند و هیچ رسمی را بر هم نزند.(۲۶) باید توجه داشت که جامعه، در تمام مدت ولایتعهدی کوچکترین دخالت و همراهی حضرت در امور سیاسی را مشاهده ننمود. حضرت در رابطهی مواجهه با مأمون نیز هیچ ترسی به خود راه نمیداد و در بیشتر موارد به نوعی پاسخ او داده میشد که سبب ناراحتی او میگشت.(۲۷) برای نمونه وقتی در یکی از گفتگوها، مأمون تأکید نمود که حاضر است خود را عزل نموده و با امام(علیهالسّلام) به عنوان خلیفهی مسلمین بیعت کند، حضرت فرمودند: «اگر این خلافت حق توست و خدا آن را برای تو قرار داده است، روا نیست جامهای را که خدا بر قامت تو پوشانده بیرون آوری و بر تن دیگری کنی و اگر خلافت از آن غیر توست، چگونه چیزی را که از آن تو نیست به من میبخشی؟»(۲۸)
هنگامی که مأمون در راستای نزدیک نشان دادن خود به امام(علیهالسّلام) و سوء استفاده از مقام معنوی حضرت در جهت مشروعیت خویش، اصرار و پافشاری نمود تا امامت نماز عید فطر را برعهده گیرد و به نام خلیفهی شرعی خطبه بخواند، حضرت چنان که از پیش اعلام نمودند با ظاهری نامتعارف نسبت به مشی خلفا، عصایی به دست گرفته و دامن پیراهن را به کمر زدند و با پای برهنه به راه افتادند و اطرافیان امام(علیهالسّلام) نیز چنین نمودند. آن حضرت در بین راه سر به سوی آسمان بلند کرده و با صدای بلند تکبیر میگفتند. پس از آن همه با هم تکبیر ایشان را تکرار کردند. سربازان نیز با مشاهده حال و هیبت امام(علیهالسّلام) بیاختیار از مرکبها پایین آمده، کفشهای خود را بیرون آورده و پابرهنه شدند.(۲۹) با حضور گسترده مردم و نوع حرکت امام(علیهالسّلام)، کار به جایی رسید که به مأمون اطلاع داده شد «اگر علی بن موسی(علیهالسّلام) با این وضع به مصلی برود مردم شیفتهی او شده و همهی ما بر خون خود بیمناک خواهیم بود؛ چرا که ممکن است مردم بر ما شوریده و خون ما را بریزند.». امام(علیهالسّلام) با دستور مأمون، کفشهای خود را پوشیده و از نیمه راه بازگشت.(۳۰)
آنچه گذشت تنها بخشی از نمودهای سیرهی تعاملی حضرت بود و در کنار روابط سیاسی، این مرزبندی با دشمن را میتوان در مواجههی حضرت با واقفیان و یا غلات نیز مشاهده نمود. به هر ترتیب، مهمترین پیامد اقدامات حضرت در راستای مرزبندی با دشمن، جلوگیری از هرگونه نفوذ آنان در جامعهی شیعی بود و چنان که حضرت آیتالله خامنهای در تحلیل وقایع مربوط به ولایتعهدی فرمودند، نه تنها این موضوع سبب ضعف تشیع نشد، بلکه برکات بسیاری را به دنبال داشت.
یکی از مواردی که در سیرهی امام رضا(علیهالسّلام) جلوهی خاصی دارد، نوع برخورد ایشان با دشمنان و مرزبندی دقیق با آنها است. رسانه KHAMENEI.IR در این یادداشت بر اساس نگاه تحلیلی حضرت آیتالله خامنهای به زندگی امام رضا(علیهالسّلام) و با استفاده از منابع تاریخی، سیرهی امام رضا(علیهالسّلام) در مرزبندی با دشمن را تبیین کرده است.
یکی از مهمترین بخشهای بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی که از سوی حضرت آیتالله خامنهای و به مناسبت چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی منتشر شد، تأکیدی بر «مرزبندی با دشمن» است، «جمهوری اسلامی... به اصول خود بشدّت پایبند و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان بشدّت حسّاس است.»(۱) آنچه بر اهمیت این امر در اندیشه رهبر انقلاب میافزاید، یاد کردن از این اصل به عنوان راهکار مصونیت از تهاجم نرم دشمنان و به مثابه وظیفهای است که همیشه باید مورد نظر قرار گیرد.(۲) ایشان در مراسم سیوسومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمةاللهعلیه) نیز بر اصل مرزبندی و فاصلهگذاری با دشمن در سیرهی امام راحل تأکید فرمودند: «یکی از مسائل اساسیای که امام بر آن اصرار داشتند، ایجاد فاصله و ایجاد مرز بین تفکّر و سبْک زندگی اسلامی و نظام اسلامی با نظامهای غربی بود.»(۳) این نگاه ریشهای قرآنی و روایی دارد و برآمده از سیره معصومان(علیهمالسّلام) است؛ و تبیین این سیره میتواند چگونگی مرزبندی مطلوب با دشمنان و خطوط ناپیدایی از این عمل مطلوب را به تصویر بکشد. این یادداشت میکوشد خوانش سیرهی تعاملی امام رضا (علیه السّلام) و ائمه معصومین علیهمالسلام از زاویهی مرزبندی با دشمن، را واکاوی نماید.
مرزبندی یعنی اظهار اصول بنیادی در مقابل نفوذ دشمن
مرزبندی دشمن را میتوان به «اظهار اصول بنیادین و بیزاری جستن از دشمنان در شرایطی که تلاش دارند تا با سوء استفاده از فضای جامعه و از طریق ابزارهای گوناگون تبلیغاتی این اصول و ارزشها را کمرنگ جلوه داده و به نفوذ در جامعه اقدام نمایند»، تعریف نمود. با مراجعه به منابع، روشن میشود که مهمترین دشمن حضرت در عرصهی سیاسی، «حکومت وقت» است و از زمانی که مأمون عباسی در اواخر عمر حضرت، تلاش نمود تا با خدعه و نیرنگ به حضرت نزدیک شود، آن امام همام، تصویری دیگر از مرزبندی با دشمن را نمایان ساختند.
نزدیک شدن مأمون به امام(علیهالسّلام) با اسم رمز ولایتعهدی
با آغاز خلافت مأمون، فضای فکری جامعه با حکومت همسو و هماهنگ نبود. از طرفی قیامهای بزرگی در بخشهای قابل توجهی از قلمرو عباسی شدت گرفت.(۴) از سوی دیگر مأمون در خاندان عباسی که صاحبان اصلی خلافت بودند، جایگاهی نداشت و آنان مأمون را در حد و اندازه به دوش انداختن ردای خلافت نمیدیدند.(۵) حاصل این دو موضوع خود سبب منفیتر شدن فضای جامعه نسبت به حکومت مأمون بود و سبب شد تا او از مشروعیت سیاسی و قدرت تسلط بر امور، به ویژه پس از درگیریهای مشمئزکنندهی او با خلیفهی پیشین و همچنین نگاه مثبتی که عموم نسبت به خاندان پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) و علویان و برخی قیام های ضد عباسی داشتند، برخوردار نباشد.
در این شرایط، در بین گروههای موجود در عصر مأمون، مهمترین گروهی که از هویتی تاریخی برخوردار باشد، از جمله مخالفان حکومت عباسی به شمار آید، قیام مسلحانه بر ضد حکومت را به صلاح پیروان خود نبیند و در عین حال از خاندان و رهبری شناخته شده برخوردار باشد، شیعه امامی و پیروان علی بن موسی الرضا(علیهالسّلام) بودند؛ و همین ویژگیها توطئهی ولایتعهدی امام رضا(علیهالسّلام) را برای آرام کردن قیامها، نشان دادن ضرب شصت به خاندان عباسی و کسب مشروعیت نسبی موجه میساخت. بنابراین نزدیک شدن به امام(علیهالسّلام) و پیروان او با اسم رمز «ولایتعهدی» به طور ویژه در دستور کار حکومت قرار گرفت.
حکومت مأمون با نام حضرت سکه ضرب میکرد!
تعابیر مأمون در مواجهه با امام(علیهالسّلام)، چون «من فضل و علم و ورع و زهد و عبادت تو را میدانم و تو را به خلافت از خود سزاوارتر میدانم.»(۶) و یا «رأی آن کردم که تو را متقلد امور مسلمانان کنم و آنچه در گردن من است بر کنده و در گردن تو نهم.»(۷) و یا اقدامات او در فرآیند معرفی امام(علیهالسّلام) به عنوان ولیعهد خویش، همچون برگزاری مراسمی بزرگ برای تکریم از امام رضا(علیهالسّلام)(۸)، ضرب سکه به نام حضرت(۹)، تزویج دخترش به ایشان(۱۰)، خواندن امام(علیهالسّلام) با عنوان «پسر عمو» در نزد عموم و اظهار افتخار به آن(۱۱) و... نشانههای روشنی از تلاشهای خدعهآمیز وی در این مسیر است.
باید به تأثیری که این اقدامات در کمرنگ جلوه دادن فاصله امام و حکومت داشت، توجه کرد؛ برای نمونه سکههایی که به نام امام رضا(علیهالسّلام) ضرب گردید تا مدتها به عنوان پول رایج در اختیار مردم قرار گرفت(۱۲)؛ و یا در جشنی برگزار شده، بزرگان والیان و کارگزاران حکومتی، فرماندهان لشکر، قاضیان و افراد شناخته شده از خاندانهای گوناگون حضور یافتند. مطابق خبری دیگر، مأمون خبر ولایتعهدی را برای نقاط مختلف جهان اسلام فرستاد و مردم را امر کرد تا تغییراتی را در ظواهر حکومت از لباس و پرچم و...ایجاد نمایند.(۱۳) این اقدامات خدعهآمیز تا جایی ادامه یافت که بسیاری اخبار حسن نیت مأمون را در مورد امام رضا(علیهالسّلام) و شیعیان منتشر نمودند.(۱۴) این در حالی است که نباید در دشمنی او به ویژه پس از اطلاع از «اجبار حضرت در فراخوانی ایشان به مرو(۱۵)»، «محصور نمودن امام(علیهالسّلام) در مرو(۱۶)»، «تهدید حضرت به قتل(۱۷)» و «به شهادت رساندن ایشان(۱۸)»، لحظهای تردید نمود.
امام رضا (علیهالسّلام) تا مدتها به دعوت مأمون پاسخ نمیداد
امام رضا(علیهالسّلام) با اطلاع از فضای سیاسی جامعه و اهداف مأمون، در نخستین اقدام، تا مدتی نزدیک به دو ماه به درخواستهای مأمون در مورد تشریف فرمایی به مرکز خلافت پاسخ ندادند(۱۹)؛ و به نوعی حکومت را ناچار به فرستادن افرادی برای اجبار امام(علیهالسّلام) به مرو نمودند. این خبر مطرح شد که آنقدر این اصرار از سوی مأمون ادامه یافت که روشن شد خلیفه دست بردار نیست و چارهای جز قبول عزیمت به سوی مرو نداشت.(۲۰) وداع حضرت با مرقد مطهر جدش رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) اینگونه تفسیر شده که بهگونهای خداحافظی کرد که گویی آخرین باری است که به زیارت قبر آن حضرت رفته و دیگر موفق به زیارت مجدد نخواهد شد.(۲۱) امام(علیهالسّلام) در هنگام وداع با اهل و عیال خویش نیز بهگونهای خاص عمل کرد تا نشان دهد که ایشان را نه به اختیار؛ بلکه به اجبار میبرند. امام(علیهالسّلام) همه خانواده را جمع کرد و از آنان خواست بهگونهای بر او بگریند تا صدای آنها شنیده شود.(۲۲) همراه نکردن خانواده و اصحاب به نشانهی عدم رضایت از سفر، از شواهد جدی در بحث است. آن حضرت از آن زمان، در هر فرصت بر این اکراه از حضور در مرکز حکومت تأکید مینمود. برای نمونه میتوان به تعابیر حضرت چون «من مجبور به قبول این منصب شدهام.»(۲۳)، «زمانی که مجبور شدم، چارهای جز قبول امر ولایتعهدی داشتم؛ و این وقتی بود که مرا تهدید به هلاکت نمودند.»(۲۴) و «خداوند از اینکه به دست خود، خود را به هلاکت اندازم، نهی فرموده.»(۲۵) اشاره کرد.
حضرت در مرزبندی با دشمن صریح و قاطع بود
پس از حضور در مرو، از مهمترین اقدامات حضرت، اعلام عدم همکاری سیاسی در هیچ یک از امور حکومت بود. این اقدام وقتی صورت گرفت که حضرت – درصورت عدم پذیرش منصب ولایتعهدی- تهدید به قتل شد و امام شرطی را مطرح نمود که هیچ کسی را به کاری نگماشته و عزل نکند و هیچ رسمی را بر هم نزند.(۲۶) باید توجه داشت که جامعه، در تمام مدت ولایتعهدی کوچکترین دخالت و همراهی حضرت در امور سیاسی را مشاهده ننمود. حضرت در رابطهی مواجهه با مأمون نیز هیچ ترسی به خود راه نمیداد و در بیشتر موارد به نوعی پاسخ او داده میشد که سبب ناراحتی او میگشت.(۲۷) برای نمونه وقتی در یکی از گفتگوها، مأمون تأکید نمود که حاضر است خود را عزل نموده و با امام(علیهالسّلام) به عنوان خلیفهی مسلمین بیعت کند، حضرت فرمودند: «اگر این خلافت حق توست و خدا آن را برای تو قرار داده است، روا نیست جامهای را که خدا بر قامت تو پوشانده بیرون آوری و بر تن دیگری کنی و اگر خلافت از آن غیر توست، چگونه چیزی را که از آن تو نیست به من میبخشی؟»(۲۸)
هنگامی که مأمون در راستای نزدیک نشان دادن خود به امام(علیهالسّلام) و سوء استفاده از مقام معنوی حضرت در جهت مشروعیت خویش، اصرار و پافشاری نمود تا امامت نماز عید فطر را برعهده گیرد و به نام خلیفهی شرعی خطبه بخواند، حضرت چنان که از پیش اعلام نمودند با ظاهری نامتعارف نسبت به مشی خلفا، عصایی به دست گرفته و دامن پیراهن را به کمر زدند و با پای برهنه به راه افتادند و اطرافیان امام(علیهالسّلام) نیز چنین نمودند. آن حضرت در بین راه سر به سوی آسمان بلند کرده و با صدای بلند تکبیر میگفتند. پس از آن همه با هم تکبیر ایشان را تکرار کردند. سربازان نیز با مشاهده حال و هیبت امام(علیهالسّلام) بیاختیار از مرکبها پایین آمده، کفشهای خود را بیرون آورده و پابرهنه شدند.(۲۹) با حضور گسترده مردم و نوع حرکت امام(علیهالسّلام)، کار به جایی رسید که به مأمون اطلاع داده شد «اگر علی بن موسی(علیهالسّلام) با این وضع به مصلی برود مردم شیفتهی او شده و همهی ما بر خون خود بیمناک خواهیم بود؛ چرا که ممکن است مردم بر ما شوریده و خون ما را بریزند.». امام(علیهالسّلام) با دستور مأمون، کفشهای خود را پوشیده و از نیمه راه بازگشت.(۳۰)
آنچه گذشت تنها بخشی از نمودهای سیرهی تعاملی حضرت بود و در کنار روابط سیاسی، این مرزبندی با دشمن را میتوان در مواجههی حضرت با واقفیان و یا غلات نیز مشاهده نمود. به هر ترتیب، مهمترین پیامد اقدامات حضرت در راستای مرزبندی با دشمن، جلوگیری از هرگونه نفوذ آنان در جامعهی شیعی بود و چنان که حضرت آیتالله خامنهای در تحلیل وقایع مربوط به ولایتعهدی فرمودند، نه تنها این موضوع سبب ضعف تشیع نشد، بلکه برکات بسیاری را به دنبال داشت.
(۱ بیانیه «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران، ۱۳۹۷/۱۱/۲۲
(۲ بیانات در دیدار اعضای مجلس خبرگان رهبری، ۱۳۹۲/۱۲/۱۵
(۳ بیانات در مراسم سیوسومین سالگرد رحلت امام خمینی (رحمهالله)، ۱۴۰۱/۰۳/۱۴
(۴ برای نمونه، رک: تاریخ خلیفة، ص۳۱۱؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص۴۴۵، تاریخ طبری، ج ۱۳، ص ۵۷۱۵؛ مروج الذهب، ج۳، ص۴۳۹، مقاتل الطالبیین، ص۴۳۵.
(۵ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۵۰.
(۶ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۳۹.
(۷ همان.
(۸ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۶۵.
(۹ برای اطلاع بیشتر، رک: سرافراز و آور زمانی، سکههای ایران، ص۱۷۱-۱۷۸.
(۱۰ برای مشاهده اخبار در این باره، رک: موسوعة الامام الرضا(ع)، ج۲، ص۲۹۷.
(۱۱ برای نمونه، نک: احتجاج، ج۲، ص۴۰۵.
(۱۲ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۵۰.
(۱۳ برای اطلاع از این خبر و نقد قابل تامل آن، رک: شیبی، الصله بین التشیع و التصوف، ص۱۹.
(۱۴ برای نمونه، رک: تاریخ خلفا، ص۲۰۷؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۴۸؛ مروج الذهب، ج۳، ص۴۴۱؛ تاریخ فخری، ص۲۱۷- ۲۱۹.
(۱۵ برای نمونه، رک: عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۳۹ و ۱۴۰.
(۱۶ همان، ج۲، ص۱۷۱ و ۱۹۸.
(۱۷ برای اطلاع از شواهد و تحلیل، رک: الحیاه الامام الرضا(ع)، ص۲۸۵-۲۹۸.
(۱۸ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۶۶ و ۲۴۵.
(۱۹. همان، ص۱۴۹.
(۲۰ کافی، ج۱، ص۴۸۸؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۱۴۹.
(۲۱ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، همان، ص۲۱۷.
(۲۲ همان، ص۲۱۷-۲۱۸.
(۲۳ و انا اجبرت علی ذلک. (همان)
(۲۴ و دفعتنی الضروره الی قبول ذلک علی اکراه و اجبار بعد الاشراف علی الهلاک. (همان، ص۱۳۹).
(۲۵ قد نهانی الله تعالی ان القی بیدی التهلکه (همان، ص۱۴۰).
(۲۶ همان، ص۱۴۰؛ ارشاد، ج۲، ص۶۰۱؛ کشف الغمة، ج۳، ص۶۹.
(۲۷ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۲، ص۲۴۱.
(۲۸ همان، ص۱۳۹-۱۴۰.
(۲۹ همان.
(۳۰ همان.