ٖ تنظیمات قالب
امروز : یکشنبه 04 آذر 1403
  • 1398/12/17 - 09:04

خلاصه ای از زندگی بزرگ مرد تاریخ حضرت علی علیه السلام

پروردگارا! من به تو و به تمام پیامبران و سفیران آسمانى و كتاب‏هاى آنان ایمان دارم، تو مى‏دانى كه من به ' خلیل الله' ـ حضرت ابراهیم ـ ایمان داشته، و آئینش را با جان و دل مى‏پذیرم، تو را به بنیانگذار بیت، و عظمت كعبه، و به احترام این مولود عزیزى كه در شكم دارم، و او پیوسته با من انس گرفته و تكلم مى‏نماید، این ولادت را برایم آسان گردان.

یا علی_حرم.jpg

 على علیه السلام فرزند كعبه

علامه ابن صباغ مالكى گوید: على علیه السلام در مكه مشرفه در داخل بیت الحرام (كعبه) در روز جمعه، سیزدهم ماه خدا یعنى ماه رجب سال سى‏ام عام الفیل به دنیا آمد. و پیش از او هیچكس در كعبه متولد نشد، و این فضیلتى است كه خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار كرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. ( الفصول المهمة، ص 30)

كیفیت ولادت على (ع)

كیفیت ولادت حضرت على همانند اوصاف و شمائلش بى نظیر بوده، و در تاریخ بشریت كسى همانند او دیده نشده است!

'فاطمه بنت اسد' ـ مادر گرامى امام علی ‌ـ  در حالى كه مانند سایر مردم، خانه‏ كعبه را طواف مى‏نمود درد زایمان وى را فرا گرفت و در میان زائران خانه خدا در حالى كه به شدت متاثر بود مناجاتى با صاحب كعبه كرد و گفت:

پروردگارا! من به تو و به تمام پیامبران و سفیران آسمانى و كتاب‏هاى آنان ایمان دارم، تو مى‏دانى كه من به ' خلیل الله' ـ حضرت ابراهیم ـ ایمان داشته، و آئینش را با جان و دل مى‏پذیرم، تو را به بنیانگذار بیت، و عظمت كعبه، و به احترام این مولود عزیزى كه در شكم دارم، و او پیوسته با من انس گرفته و تكلم مى‏نماید، این ولادت را برایم آسان گردان.

دعاى فاطمه مستجاب شد. ناگاه تماشاگران مشاهده كردند كه خانه خدا از سوى جنوب شرقى (باب مستجار) باز شد، و فاطمه وارد كعبه گشت، و دیوار باز شده آن بهم پیوست، و تا سه روز در شریفترین مكان گیتى مهمان خدا شد، و نوزاد خود را به كمك ماموران الهى و حوریان بهشتى به دنیا آورد. مردم تماشاگر، این قضیه شگفت انگیز را دهان به دهان به گوش مردم مكه رساندند، و جمعیت انبوهى دور كعبه گرد آمده و منتظر نتیجه آن بودند، و حتى متصدیان و كلید داران كعبه هر چه تلاش كردند، نتوانستند در كعبه را باز كنند، و لذا جمعیت فراوانى از رفتن به خانه و كار و كسب خود بازمانده، و با شوق و ولع شدید مى‏خواستند با میهمان كعبه دیدار كنند.

سه روز از این جریان تاریخى گذشت ولى هنوز خبرى از آن به دست نیامد، روز چهارم ناگاه دیوار كعبه از همان مكانى كه قبلاً باز شده بود، دوباره باز شد، و در حالى كه چشمان مردم خیره شده بود 'فاطمه بنت اسد' ـ مادر گرامى امیر المؤمنین ـ  با حالتى شادان و خوشحال از كعبه خارج گشت. مردم تماشاگر دیدند فاطمه مولودى را به بغل گرفته كه نور در چهره‏اش متجلى است، آنگاه خطاب به حاضران فرمودند:

اى مردم! خداوند از میان زنان مخلوقاتش مرا برگزید، و مرا بر زنان ممتاز گذشته برترى داد،  اگر'آسیه' به طور مخفى خدا را پرستش كرد... و اگر'مریم' در هنگام زایمانش از درخت‏ خشكیده رطب چید، خداوند مرا بر آنان و تمام زنان عالمیان در گذشته مقدم داشت، زیرا من فرزندم را در خانه ‏خدا به دنیا آوردم!! و سه روز در آنجا مهمان خدا بودم! و از میوه‏هاى بهشتى و طعام مخصوص الهى پذیرایى مى‏گشتم!! و هنگام خروجم از كعبه خطاب رسید: « اى فاطمه! نام مولود كعبه را 'على' بگذار،و من'على اعلى' هستم، من فرزندت را از قدرتم آفریدم، او در بالاى این كعبه اذان مى‏گوید، و بت‏ها را از آنجا پاك مى‏كند، او پیشواى این امت ‏بعد از حبیب من‏«محمد صلى الله علیه و آله‏»است، خوشا به حال كسى كه او را دوست داشته و یارى‏اش نماید، واى بر كسى كه وى را نافرمانى نموده و حقش را تباه سازد...( الخرائج و الجرائح، ج 1 ،ص 171 ـ مدینة المعاجز،  ص 5 ـ بحار الانوار،  ج 35 ، ص 18، ح 14 و ص 36 ح 37 ـ  الغدیر، ج 6 ، ص 22)

 لازم به توضیح است كه جریان ولادت امیر المؤمنین در داخل كعبه را، مرحوم علامه امینى از دهها كتاب معتبر اهل سنت نقل نموده كه به بخشى از آنها اشاره مى‏گردد: مروج الذهب، مسعودی، ج 2 ، ص 2ـ تذكرة الخواص الامه، ابن جوزى، ص 7 ـ الفصول المهمة، ص 14 ـ سیره حلبى، ج 1 ص 150 ـ شرح الشفا، ج 1، ص 151 ـ مطالب السؤل، ص 11ـ  نزهة المجالس، ج 2 ، ص 204)

 

مولود كعبه بعد از ولادت

'فاطمه بنت اسد' چون ازكعبه با فرزند عزیزش خارج گشت، نخست پدرش حضرت ابوطالب از آنان استقبال نموده، و میوه دلش را در آغوش گرفت، مولود كعبه در همان لحظات آغاز زندگى‏اش خطاب به پدر ارجمندش گفت: 'السلام علیك یا ابتاه و رحمة الله و بركاته'، و ابوطالب نیز جواب سلام على را داده و او را مورد نوازش قرار داد.

سپس پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وارد خانه ابوطالب شد، و على را در آغوش كشید، و چون چشمان على به چهره مبارك رسول خدا افتاد، به حركت آمده و تبسم كرد، و با چهره‏اى خندان گفت: 'السلام علیك یا رسول الله و رحمة الله و بركاته'، و آنگاه به دستور رسول اكرم صلى الله علیه و آله شروع به خواندن كتابهاى آسمانى كرد، و از صحف آدم و نوح و ابراهیم آغاز نمود و آیاتى را از زبور و تورات و انجیل قرائت كرد، و در پایان از اول سوره 'مؤمنون' تا آیه دهم را با آهنگ زیبا تلاوت فرمود، و بدین طریق عظمت‏خود را به جهان انسانیت نشان داد، و رسول اكرم صلى الله علیه و آله را خوشحال و خشنود ساخت (بحار الانوار، ج 35 ، ص 22 و 37 ـ منتهى الآمال، ص 142 ـ شجره طوبى، ص 219)

تا جایى كه پیامبر خدا(ص) در مورد على علیه السلام فرمودند: ' لقد ولد لنا اللیلة مولود یفتح الله علینا به ابوابا كثیرة من النعمة و الرحمة' یعنی همانا خداوند متعال براى ما در این ایام فرزندى عطا فرمودند كه در سایه او درهاى زیادى از نعمت و رحمت الهى به روى ما گشوده مى‏گردد.(شرح ابن ابى الحدید ج 4 ص 15)

دوران كودكى على (ع)

امیر المؤمنین على علیه السلام تا سن سه سالگى در خانه خویش و در كنار پدر و مادر خود زندگى مى‏كرد، و بسیار مورد تكریم و احترام آنان بود، زیرا على علیه السلام علاوه از نظر فرزندى كه محبوب والدین خویشتن بوده است، كمالات و غرایب آن حضرت، از قبیل سخن گفتن در شكم مادر، باز شدن دیوار كعبه به احترام وى، سلام به پدر و مادر و تمام انبیاء الهى به ویژه به رسول خدا، تلاوت قرآن و سایر كتاب‏هاى آسمانى در حضور رسول گرامى اسلام هنگام تولد، همه و همه موقعیت امیر المؤمنین علیه السلام را در میان مردم به ویژه خانواده‏اش دو چندان كرده بود، لذا پدر بزرگوارش در میهمانى تولد 'مولود كعبه' همه مردم مكه را به ولیمه او دعوت نمود، و تعداد زیادی شتر و گاو و گوسفند عقیقه كرد...

على علیه السلام از نظر تربیت‏ خانوادگى فوق العاده بالا و چشمگیر بود، و نیازى به مراقبت افراد عادى نداشت هر چند پدر او رئیس قبائل مكه و متصدى اموركعبه بود و در میان مردم موقعیت ‏بى نظیرى داشت و روى همین ویژگیها بود كه پدر او پس از بعثت رسول خدا قویترین حامى و یاور رسول الله(ص) در برابر دشمنان و بد اندیشان به حساب مى‏آمد...

و مادرش'فاطمه' نیز از زنان پاكدامن و اسوه حقیقت و ایمان به شمار مى‏آمد، و نخستین زنى است از زنان عالم كه پس از'خدیجه كبرى' به رسول خدا ایمان آورد.

آرى امیر المؤمنین هر چند در دوران كودكى بسر مى‏برد، ولى از نظر كمالات انسانى و سجایاى اخلاقى و عصمت و سایر فضائل لازم، هیچگونه كمبودى نداشت، ولى هر چه هست آن حضرت نیاز به كمالات بیشترى داشت، و باید از سر چشمه 'وحى' تربیت و تعلیم او تضمین مى‏گردید، و جز آغوش پیامبر، و آن مربى دلسوز و واسطه بین خدا و خلقش، كسى دیگرى هر چند ابو طالب و فاطمه بنت اسد(دو گوهر گرانبها) هم باشند نمى‏توانند كمالى بر كمالات على علیه السلام بیفزایند.

على تربیت یافته خدا و رسول

به اعتقاد شیعه و پیروان مكتب بحق ولایت، على امیر المؤمنین و یازده فرزند گرامیش به ترتیب جانشین بلا فصل رسول خدا(ص) و خلیفه الهى در عالم خلقت مى‏باشند، و موظفند علاوه بر حفظ دین و سایر وظایف مهم دیگر، رهبرى و تربیت صحیح توده‏هاى مردم را بر عهده گیرند، بنا بر این تربیت‏خود آنان باید از طریق خدا و منبع وحى صورت گیرد، و با آداب الهى و تربیت پیامبر بزرگ اسلام(ص) متخلق و مؤدب گردند. در این زمینه روایت شده كه پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: من تربیت یافته خدا، و على تربیت یافته من است. (مكارم الاخلاق، ص 17 )

یعنى رسول خدا بطور مستقیم با آداب الهى تربیت مى‏گردد، و امیر المؤمنین على علیه السلام نیز با همان آداب خداوندى، منتهى از طریق پیامبر عزیز اسلام تربیت مى‏شود.

در حدیث دیگری می خوانیم كه امام علی(ع) می فرمایند: همانا رسول خدا با آداب الهى مؤدب گردیده، و او نیز مرا با همان روش تربیت نموده، و من هم وظیفه دارم مؤمنین و پیروان خویش را به همان كیفیت پرورش داده، و ارزش‏هاى واقعى را ترویج نمایم. (تحف العقول، ص 114 ـ بحار الانوار، ج 77، ص 414 )

بدین بیان تربیت و ادب مولاى متقیان از طریق منبع وحى و رسالت پیامبر خدا(ص) صورت گرفته است. از اینرو على(ع) تجسم ادب الهى و رسول او مى‏باشد، و سعى دارد دیگران را نیز با همان ارزش‏ها رهبرى فرماید.

على به خانه پیامبر منتقل مى‏گردد

چون على علیه السلام متولد گردید، و پیامبر خدا خود را به وى رسانید، آن حضرت خطاب به مادر على علیه السلام فرمودند: گهواره على را در كنار رختخواب من قرار دهید، و پیامبر گرامى شخصا بیشتر امور تربیتى على علیه السلام را بر عهده گرفت، هنگام نیاز، آن فرزند كعبه را شستشوى مى‏داد، و در شیر خوردنش كمك مى‏كرد، و براى اینكه آن طفل را بخواباند گهواره‏اش را حركت مى‏داد، و با آهنگ دلنواز براى وى مى‏خواند، و گاهى به سینه‏اش مى‏گرفت و مى‏فرمود! این كودك برادر من است، او را به یاورى و ولایت و پناه و پناهندگى برگزیده‏ام او امید و پشتوانه من است، این فرزند عزیز و نوزاد گرامى جانشین و وصى من و شوهر دخترم و امین وصایایم و خلیفه‏ام بعد از من خواهد بود.

رسول خدا هرگز وى را از خود دور نمى‏گذاشت، و هر كجا مى‏رفت على علیه السلام را با خود مى‏برد، و حتى هنگام رفتن به كوهها و دشت و دره‏ها پیوسته مولود كعبه را همراه داشت. (بحار الانوار، ج 35 ، ص 9 و 10 ـ جلاء العیون، شبر، ج 1 ، ص 243ـ شجره طوبى، ص 219 و 220)

همچنین نقل شده چون خشكسالى و قحطى عجیبى درجزیرة العرب پدیدار گردید، حضرت ابو طالب با داشتن مسئولیت اجتماعى و عائله‏مندى زیادى در مضیقه مالى قرار گرفت. پیامبر خدا(ص) به  عموهای خود، حمزه و عباس فرمودند: بیائید هر كدام یكى از فرزندان ابو طالب را به خانه خود منتقل كنیم تا زحمت ‏بار زندگى را از دوش وى بكاهیم. آنان نیز پذیرفته و به‏ خانه ابو طالب آمدند و در نتیجه حمزه 'جعفرطیار' ، و عباس 'طالب' را برگزیدند، و رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نیز على را برگزیدند و فرمودند: من كسى را برگزیدم كه خداوند او را براى من در مورد شما برگزیده است. (شرح ابن ابى الحدید، ج 1 ، ص 15‌‌ )

منزلت خاص علی(ع) نزد رسول خدا (ص)

1- ابن عباس می گوید: رسول خدا(ص) درجاى نماز خود نشسته و گروهى از مهاجر و انصار نزد ایشان بودند كه جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، حضرت حق تو را سلام مى‏رساند و می فرماید: على را فراخوان و او را مقابل خود بنشان. جبرئیل علیه السلام به آسمان بالا رفت، پیامبر(ص) على را فراخواند و مقابل خود نشاند. جبرئیل بار دیگر فرود آمد و طبقى از خرما همراه داشت، آن را میان آن دو نهاد و گفت: بخورید. هر دو خوردند، سپس طشت و ابریقى حاضر ساخت و گفت: اى رسول خدا ـ كه درود خدا بر تو و خاندانت باد ـ خداوند تو را امر مى‏كند كه آب بر دست على بن ابى طالب بریزى. پیامبر(ص) فرمود: گوش به فرمان و مطیع خدایم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مى‏دهم. ابریق را برگرفت و ایستاده آب بر دست على بن ابى طالب علیه السلام مى‏ریخت . على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، من سزاوارترم كه آب بر دست شما ریزم، فرمود: اى على، خداوند مرا بدین كار دستور داده است. آن گاه هر چه آب بر دست على علیه السلام مى‏ریخت قطره‏اى از آن در طشت نمى‏چكید. على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، نمى‏بینم كه چیزى از آب در طشت بریزد؟! فرمود:اى على، فرشتگان در گرفتن آبى كه از دست تومى‏چكد با هم مسابقه مى‏دهند و با آن چهره خود را مى‏شویند و بدان تبرك مى‏جویند! ( بحار الانوار، ج 39، ص 121)

2- نقل شده كه پیامبراكرم(ص) داخل خانه فاطمه علیها السلام شد و فرمود: اى فاطمه، امروز پدرت میهمان توست. فاطمه علیها السلام گفت: پدر جان! حسن و حسین از من خوراكى خواسته‏اند و من چیزى نداشتم كه براى خوردن به آنان دهم. سپس پیامبر(ص) داخل شد و در كنار على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمى‏دانست چه كند!

پیامبر(ص) لختى به آسمان نگریست كه جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، خداى برتر و والا سلامت مى‏رساند و تو را تحیت و گرامیداشتى ویژه مى‏فرستد و گوید: به على و فاطمه و حسن و حسین بگو كه از میوه‏هاى بهشت چه میل دارند؟ پیامبر(ص) یك یك آنان را صدا زد و فرمود: خداوند دانست كه شما گرسنه‏اید، اینك از میوه‏هاى بهشت چه میل دارید؟

آنان به خاطر شرم از پیامبر(ص) لب فرو بستند و پاسخى ندادند. حسین علیه السلام گفت: پدرم اى امیر مؤمنان، مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاك، آیا اجازه مى‏دهید كه من از میوه‏هاى بهشت برگزینم؟ همه گفتند: اى حسین،بگو كه به انتخاب تو خشنودیم. حسین گفت: اى رسول خدا، به جبرئیل بگو ما خرماى تازه میل داریم. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا این را مى‏داند. آن گاه فرمود: اى فاطمه، برخیز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بیاور. فاطمه علیها السلام به داخل رفت، طبقى دید از بلور كه حوله‏اى سبز بر روى آن كشیده شده و در آن خرماى تازه در غیر فصل خود قرار دارد. پیامبر(ص)  فرمود: اى فاطمه، این از كجاست؟ گفت: از سوى خدا، كه خداوند هر كه را خواهد بى‏حساب روزى‏مى‏دهد.

پیامبر(ص) برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد. سپس بسم الله گفت و یك دانه خرما برداشت و در دهان حسین نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسین. سپس دانه دیگرى برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسن. آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود: گوارایت باد اى فاطمه. و دانه چهارم را برداشت و در دهان على نهاد و فرمود: گوارایت باد اى على.  آن گاه دانه دیگرى به على داد و ‏می فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست، سپس همگى از آن خرما خوردند، چون دست كشیدند و سیر شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت .

فاطمه علیها السلام عرض كرد: پدر جان، امروز كار شگفتى از شما دیدم! فرمود: اى فاطمه خرماى اول را كه در دهان حسین نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود كه شنیدم میكائیل و اسرافیل مى‏گفتند: گوارایت باد اى حسین، من هم با آنان موافقت كردم. خرماى دوم را كه در دهان حسن نهادم شنیدم جبرئیل و میكائیل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم. خرماى سوم را كه در دهان توـ اى فاطمه ـ نهادم شنیدم كه حور العین با سرور و شادى در حالى كه از بهشت به سوى ما سركشیده بودند گوارا باد مى‏گفتند، من نیز به موافقت آنان گفتم. خرماى چهارم را كه در دهان على نهادم ندایى از سوى خداى سبحان شنیدم كه گوارا باد مى‏گفت، من نیز به موافقت او گفتم. سپس چند دانه پى در پى به على دادم و پیوسته صداى خداى سبحان را مى‏شنیدم كه گوارا باد مى‏گفت. به همین دلیل براى تجلیل پروردگار عزت برخاستم، و شنیدم كه مى‏فرمود: اى محمد، به عزت و جلالم سوگند كه اگر از این لحظه تا روز قیامت به على دانه خرما مى‏دادى من‏هم بلاانقطاع به او گوارا باد مى‏گفتم. ( بحار الانوار، ج 43، ص 310)

محبوبترین بندگان

او بنده خداست ولى محبوبترین آنهاست. زیرا او بیشترین و خالصانه‏ترین عبادات را در بین امت داشت. گویند اینكه او را ابو تراب نامیده‏اند بدان خاطر است كه او عبادات و نمازهاى فراوان انجام مى‏داد و پیشانیش همه گاه خاك آلود به علت‏ سجده‏هاى طولانى و مكررش بود!

'ام ایمن' مرغى را بریان كرده و براى رسول صلى الله علیه و آله آن را هدیه آورد و عرض كرد اى رسول خدا، من خود این مرغ را تهیه كرده و خود آن را پخته‏ام و براى شما آورده‏ام. پیامبر(ص)  آن هدیه را قبول كرد و دعا كرد: خداوندا محبوبترین بندگانت را برسان كه در این غذا با من هم سفره شود. در همان لحظه صدای در زدن آمد. 'انس' با این آرزو كه خدایا این محبوب از انصار باشد در را باز كرد، دید على علیه السلام است. عذر آورد كه پیامبر فعلا سرگرم كار است و كسى را نمى‏پذیرد. بار دیگر دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و صداى در بلند شد و انس در را باز كرد و على بود و همان عذر را ذكر و على را رد كرد.

 بار سوم در زدند و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اى انس، در را باز كن، تو اول كسى نیستى كه قومت را دوست مى‏دارى. او از انصار نیست. انس مى‏گوید این بار رفتم و على علیه السلام را آوردم و او با پیامبر صلى الله علیه و آله هم سفره و هم غذا شد. (مستدرك صحیحین، ج 3، ص 131)

جلوه‏هاى عبادت على علیه السلام

ما على علیه السلام را ندیدیم و از حالات او در عبادت آگاهى نداریم ولى آنها كه تصادفا او را در برخى از حالات عبادتش دیده‏اند نقل‏هاى حیرت انگیز دارند كه مطالعه آنها در كتب راویان دلها را مى‏لرزاند.

'ابو درداء' نمونه‏اى از حال عبادت او را این گونه شرح مى‏دهد. سحرگاهان او را در حال قرائت قرآن در نخلستان دیدم كه قرآن مى‏خواند و اشك مى‏ریخت. و هم او را در اواخر شب دیدم، واله و مبهوت، از خود بیخود شده، كه اشك مى‏ریخت و جزع  و بیتابى مى‏كرد. از شدت بیحالى بر روى زمین افتاد و خاموش شد. به بالاى سرش شتافتم و او را چون چوبى خشك بر زمین دیدم. حركتش دادم، دیدم تكان نمى‏خورد. گفتم همه از خدائیم و بازگشت ما به سوى خداست، به خدا قسم على علیه السلام از دنیا رفت.

گفتم بهتر است آن را به فاطمه علیها السلام خبر دهم، به در خانه‏اش رفتم و در زدم. فاطمه پرسید «كیستى؟» گفتم ابو درداء خادم درگاه شمایم. «چه خبر است در این وقت‏شب؟ »گفتم بانوى من سرت به سلامت‏باشد،على از دنیا رفته است. پرسید «او را در چه حالتى یافتى؟» گفتم در حال عبادت. فرمود: « على علیه السلام نمرده است. او از خوف‏خدا غش كرده .م(امالى، مجلس 18)

عبادت ناشى از ایمان

على علیه السلام خدا را باور داشت. مى‏دانست‏ خدا و حساب و معاد حق است. همه چیز براى او عینى شده بود و خدا را در همه جا و همه چیز مى‏دید. خود فرمود: هیچ پدیده‏اى را ندیدم جز آنكه خداى را قبل از آن، با آن و پس از آن دیده‏ام. 'ما رایت‏شیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده'. (قصار نهج البلاغه)

 عبادت او سر آمد بود و در این مساله همین بس كه در نماز در سجده ضربه خورد و فرقش شكافت ولى دست از نماز برنداشت و نماز را تمام كرد. پس از ضربه خوردن او را به خانه مى‏بردند. نظرى به طلوع فجر افكند و فرمود: اى صبح، تو شاهد باش كه تنها در این لحظه و اولین بار است كه على علیه السلام را دراز كشیده مى‏بینى!!. و بدین خاطر است كه امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید چه كسى مى‏تواند چون على علیه السلام خدا را عبادت كند: و من یقدر على عبادة جدى على بن ابیطالب.

او اهل عشق و مناجات عاشقانه بود. چشمانش از شوق دیدار خداگریان بود. و زیبائى و خلوص عبادت را پس از پیامبر تنها در زندگى على(ع) مى‏شد مشاهده كرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله در شان ایمانش فرمود: اگر همه آسمانها و زمین را در یك كفه ترازو و ایمان على علیه السلام را در كفه‏اى دیگر بگذارند كفه ایمان على بیشتر سنگینى خواهد كرد. (غایة المرام، ص 509)

غرق در عبادت

او در عبادت چنان اوج مى‏گرفت، كه مى‏توان گفت از جهان و آنچه در آن است غافل مى‏شد و براى عده‏اى بسیار از مردم این باور نكردنى است كه در حال نماز تیر از پایش بدر آوردند و او از دردش ننالد و حتى بگوید كه متوجه آن نبودم‏. مگر ممكن است‏ یك انسان از نظر اوج روحى و كمالات نفسانى تا این درجه به پیش رود؟

او در حال وضو گرفتن مى‏لرزید و در حال نماز رعشه براندام داشت. در ذكر 'لبیك' رنگ از رخساره‏اش مى‏پرید. از احساس كوچكى خود در پیشگاه خداوند همه گاه احساس شرم مى‏كرد.

او در عبادت و عمل، در مسیر زندگى خداى را چنان شاهد و حاضر مى‏دید كه مى‏فرمود اگر پرده‏ها را بردارند، چیزى بر یقین من اضافه نخواهد شد. 'لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا'. و هم مى‏فرمود: خدائى را كه با چشم دل نبینم او را عبادت نمى‏كنم و تا حال هم عبادت نكرده‏ام. ' لم اعبد ربا لم اره'.

و به همین خاطر على علیه السلام همه جا را محضر خدا مى‏كند و دامنه عبادتش را به همه جا مى‏كشاند، مسجد، كوچه، خیابان، بازار، میدان جنگ، محیط خانه و همه جا براى او معبد است و بدین سان هیچ لحظه‏اى بر على نمى‏گذرد جز آنكه آن لحظه در عبادت سپرى مى‏شود.

رأفت و مهربانی على علیه السلام

على علیه السلام مظهر محبت و عاطفه بود، او رنج میكشید و كار میكرد و سر انجام مزد كار خود را صرف بیچارگان و درماندگان مى‏نمود.

وی براى نیازمندان و ستمكشان پناهگاه بزرگى بود. او پدر یتیمان و فریاد رس بیوه زنان و دستگیر درماندگان و یاور ضعیفان بود. در زمان خلافت‏ خود شبها از خانه بیرون میآمد و در تاریكى شب خرما و نان براى مساكین و بیوه زنان مى‏برد و بصورت مرد نا شناس از در خانه آنها آذوقه و پول میداد بدون اینكه كسى بشناسد كه این مرد خیر و نوع پرور كیست؟

على علیه السلام هر كجا یتیمى میدید مانند پدرى مهربان دست نوازش بسر او میكشید و برایش خوراك و پوشاك میداد. آنحضرت روزى در كوچه میرفت زنى را دید كه مشك آب بر دوش گرفته و بخانه مى‏برد و از سنگینى مشك ناراحت‏بود. على علیه السلام مشك را از زن گرفت و به منزل وى رسانید و از طرز معیشت زن جویا شد. آن زن بدون اینكه او را بشناسد گفت ‏شوهرم از جانب على به ماموریت جنگى رفت و بشهادت رسید. و من از روى ناچارى براى تهیه معاش خود و بچه‏هایم بخدمتگزارى مردم پرداختم. على علیه السلام از شنیدن این سخن خاطر مباركش دیگر گونه شد و شب را با ناراحتى بسر برد چون صبح شد زنبیلى از آرد و خرما برداشت و بخانه آنزن رفت و گفت من همان كسى هستم كه در آوردن مشك آب بتو كمك كردم. زن آذوقه را گرفت و از او تشكر نمود و گفت: ‏خدا میان من و على حكم كند كه فرزندان من یتیم و بى غذا مانده‏اند.

 على علیه السلام وارد خانه شد و فرمود من براى خدمت تو و كسب ثواب حاضر هستم. من كودكان ترا نگه میدارم و تو نان بپز. آن زن مشغول پختن نان شد و على علیه السلام هم كودكان یتیم را روى زانوى خود نشانید و در حالیكه اشك از چشمان مباركش فرو میغلطید خرما به دهان آنها میگذاشت و میفرمود: اى بچه‏هاى من،اگر على نتوانسته است‏بكار شما برسد او را حلال كنید كه وى تعمدى نداشته است.

چون تنور روشن شد و حرارت آن به صورت مبارك آنجناب رسید پیش خود گفت: اى على گرمى آتش را بچش و از حرارت آتش دوزخ بیمناك باش، اینست‏سزاى كسى كه از حال یتیمان و بیوه زنان بى خبر باشد!

در اینموقع زن همسایه وارد شد و حضرت را شناخت و به صاحب خانه گفت واى بر تو این على است كه تو او را به كار وا داشته‏اى! آن زن پیش على علیه السلام شتافت و عرض كرد چقدر زن بیشرمی باشم كه چنین گستاخى نموده و امیرالمؤمنین را بكار وا داشته‏ام، از تقصیر من در گذر. على علیه السلام فرمود: تو را در اینكار تقصیرى نیست‏ بلكه وظیفه من است كه باید به كار یتیمان و بیوه زنان رسیدگى كنم. (بحار الانوار، جلد 41 ، ص 52).

على علیه السلام در حسن سلوك و رفتار با مردم چنان فروتن و مهربان بود كه حدى بر آن نمی توان تصور نمود. او كریم و نجیب و اصیل و با عاطفه بود و بزرگواریش زبان زد خاص و عام بود و دشمنانش نیز او را بدارا بودن چنین خصال كریمه میستودند.

كلام آخر

شخصیت عظیم و گسترده امیر المؤمنین على علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است كه یك فرد بتواند در همه جوانب و نواحى آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد. براى یك فرد، حد اكثرى كه میسر است این است كه یك یا چند ناحیه معین و محدود را براى مطالعه و بررسى انتخاب كند و به همان قناعت ورزد.

یكى از صفات این شخصیت عظیم، صفت تأثیر او بر روى انسانها به شكل مثبت‏ یا منفى است و به عبارت دیگر 'جاذبه و دافعه'  نیرومند اوست كه هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مى‏نماید و در این كتاب درباره‏اش گفتگو شده است.

شخصیت افراد از نظر عكس العمل سازى در روحها و جانها یكسان نیست. به هر نسبت كه شخصیت حقیرتر است كمتر خاطرها را به خود مشغول مى‏دارد و در دلها هیجان و موج ایجاد مى‏كند، و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است ‏خاطره انگیزتر و عكس العمل سازتر است، خواه عكس العمل موافق یا مخالف.

شخصیتهاى خاطره انگیز و عكس العمل ساز، زیاد بر سر زبانها مى‏افتند، موضوع مشاجره‏ها و مجادله‏ها قرار مى‏گیرند، سوژه شعر و نقاشى و هنرهاى دیگر واقع مى‏شوند، قهرمان داستانها و نوشته‏ها مى‏گردند. اینها همه، چیزهایى است كه در مورد على علیه السلام به حد اعلى وجود دارد و او در این جهت ‏بى‏رقیب و یا بسیار كم رقیب است. گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانى ـ كه از اكابر علماى امامیه در قرن هفتم است ـ هنگامى كه كتاب معروف مناقب را تالیف مى‏كرد، هزار كتاب به نام 'مناقب'  كه همه درباره على علیه السلام نوشته شده بود در كتابخانه خویش داشت. این یك نمونه مى‏رساند كه شخصیت والاى مولى در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول مى‏داشته است.

امتیاز اساسى على علیه السلام و سایر مردانى كه از پرتو حق روشن بوده‏اند این است كه علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم كردن اندیشه‏ها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحكام مى‏بخشند.

فیلسوفانى مانند سقراط  و افلاطون و ارسطو و بوعلى و دكارت نیز قهرمان تسخیر اندیشه‏ها و سرگرم كردن خاطرها هستند. رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصا در دو قرن اخیر، علاوه بر این،نوعى تعصب در پیروان خود به وجود آوردند. مشایخ عرفان پیروان خویش را احیانا آنچنان وارد مرحله 'تسلیم' مى‏كنند كه اگر پیر مغان اشارت كند سجاده به مى رنگین مى‏نمایند. اما در هیچ كدام از آنها گرمى و حرارت توام با نرمى و لطافت و صفا و رقتى كه در پیروان على، تاریخ نشان مى‏دهد نمى‏بینیم. اگر صوفیه از دراویش، لشكرى جرار و مجاهدانى كار آمد ساختند، با نام على كردند نه به نام خودشان.

حسن و زیبایى معنوى كه محبت و خلوص ایجاد مى‏كند از یك مقوله است، و سیادت و منفعت و مصلحت زندگى كه كالاى رهبران اجتماعى، و یا عقل و فلسفه كه كالاى فیلسوف است، و یا اثبات سلطه و اقتدار كه كالاى عارف است، از مقوله‏هاى دیگر.معروف است كه یكى از شاگردان بوعلى سینا به استاد مى‏گفت اگر تو با این فهم و هوش خارق العاده مدعى نبوت شوى، مردم به تو مى‏گروند، و بوعلى سكوت كرد. تا در سفرى در فصل زمستان كه با هم بودند، سحرگاه بوعلى از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار كرد و گفت: تشنه‏ام، قدرى آب بیاور. شاگرد تعلل كرد و شروع كرد به عذر تراشیدن. هر چه بوعلى اصرار كرد، شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترك كند. در همین وقت فریاد مؤذن از بالاى مأذنه بلند شد كه ‏«الله اكبر،اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله‏» بوعلى فرصت را مناسب دید كه جواب شاگرد را بدهد. گفت: تو كه مدعى بودى اگر من ادعاى پیغمبرى كنم مردم ایمان خواهند آورد، اكنون ببین فرمان حضورى من به تو كه سالها شاگرد من بوده‏اى و از درس من بهره برده‏اى آنقدر نفوذ ندارد كه لحظه‏اى بستر گرم را ترك كنى و آبى به من بدهى، اما این مرد مؤذن پس از چهار صد سال فرمان پیغمبر را اطاعت كرده، از بستر گرم خارج شده و رفته بر روى این بلندى و به وحدانیت‏ خدا و رسالت او گواهى مى‏دهد. ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا!

آرى فیلسوفان شاگرد مى‏سازند نه پیرو، رهبران اجتماعى پیروان متعصب مى‏سازند نه انسانهاى مهذب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم مى‏سازند نه مؤمن مجاهد فعال.

در على، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابى و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتى از نوع خاصیت پیامبران. مكتب او، هم مكتب عقل و اندیشه است و هم مكتب ثوره و انقلاب و هم مكتب تسلیم و انضباط و هم مكتب حسن و زیبایى و جذبه و حركت.

على علیه السلام پیش از آنكه امام عادل براى دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار كند، خود شخصا موجودى متعادل و متوازن بود. كمالات انسانیت را با هم جمع كرده بود. هم اندیشه‏اى عمیق و دور رس داشت و هم عواطفى رقیق و سرشار. كمال جسم و كمال روح را توام داشت. شب، هنگام عبادت از ما سوى مى‏برید و روز در متن اجتماع فعالیت مى‏كرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگى‏هاى او را مى‏دید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهاى حكیمانه‏اش را مى‏شنید، و شب چشم ستارگان اشكهاى عابدانه‏اش را مى‏دید و گوش آسمان مناجاتهاى عاشقانه‏اش را مى‏شنید. هم مفتى بود و هم حكیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعى، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضى بود و هم كارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالاخره به تمام معنى یك انسان كامل بود با همه زیبایی هایش.

( استاد شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد 16 ، صفحه 215 )

عبارت خود را درج و جهت جستجو "Enter" را بفشارید

تغییر اندازه فونت:

تغییر فاصله بین کلمات:

تغییر فاصله بین خطوط:

تغییر نوع موس:

تغییر نوع موس:

تغییر رنگ ها:

رنگ اصلی:

رنگ دوم:

رنگ سوم: