خلاصه ای از زندگی بزرگ مرد تاریخ حضرت علی علیه السلام
پروردگارا! من به تو و به تمام پیامبران و سفیران آسمانى و كتابهاى آنان ایمان دارم، تو مىدانى كه من به ' خلیل الله' ـ حضرت ابراهیم ـ ایمان داشته، و آئینش را با جان و دل مىپذیرم، تو را به بنیانگذار بیت، و عظمت كعبه، و به احترام این مولود عزیزى كه در شكم دارم، و او پیوسته با من انس گرفته و تكلم مىنماید، این ولادت را برایم آسان گردان.
على علیه السلام فرزند كعبه
علامه ابن صباغ مالكى گوید: على علیه السلام در مكه مشرفه در داخل بیت الحرام (كعبه) در روز جمعه، سیزدهم ماه خدا یعنى ماه رجب سال سىام عام الفیل به دنیا آمد. و پیش از او هیچكس در كعبه متولد نشد، و این فضیلتى است كه خداوند به جهت بزرگداشت و بالا بردن مقام و اظهار كرامت او مخصوص حضرتش گردانیده است. ( الفصول المهمة، ص 30)
كیفیت ولادت حضرت على همانند اوصاف و شمائلش بى نظیر بوده، و در تاریخ بشریت كسى همانند او دیده نشده است!
'فاطمه بنت اسد' ـ مادر گرامى امام علی ـ در حالى كه مانند سایر مردم، خانه كعبه را طواف مىنمود درد زایمان وى را فرا گرفت و در میان زائران خانه خدا در حالى كه به شدت متاثر بود مناجاتى با صاحب كعبه كرد و گفت:
پروردگارا! من به تو و به تمام پیامبران و سفیران آسمانى و كتابهاى آنان ایمان دارم، تو مىدانى كه من به ' خلیل الله' ـ حضرت ابراهیم ـ ایمان داشته، و آئینش را با جان و دل مىپذیرم، تو را به بنیانگذار بیت، و عظمت كعبه، و به احترام این مولود عزیزى كه در شكم دارم، و او پیوسته با من انس گرفته و تكلم مىنماید، این ولادت را برایم آسان گردان.
دعاى فاطمه مستجاب شد. ناگاه تماشاگران مشاهده كردند كه خانه خدا از سوى جنوب شرقى (باب مستجار) باز شد، و فاطمه وارد كعبه گشت، و دیوار باز شده آن بهم پیوست، و تا سه روز در شریفترین مكان گیتى مهمان خدا شد، و نوزاد خود را به كمك ماموران الهى و حوریان بهشتى به دنیا آورد. مردم تماشاگر، این قضیه شگفت انگیز را دهان به دهان به گوش مردم مكه رساندند، و جمعیت انبوهى دور كعبه گرد آمده و منتظر نتیجه آن بودند، و حتى متصدیان و كلید داران كعبه هر چه تلاش كردند، نتوانستند در كعبه را باز كنند، و لذا جمعیت فراوانى از رفتن به خانه و كار و كسب خود بازمانده، و با شوق و ولع شدید مىخواستند با میهمان كعبه دیدار كنند.
سه روز از این جریان تاریخى گذشت ولى هنوز خبرى از آن به دست نیامد، روز چهارم ناگاه دیوار كعبه از همان مكانى كه قبلاً باز شده بود، دوباره باز شد، و در حالى كه چشمان مردم خیره شده بود 'فاطمه بنت اسد' ـ مادر گرامى امیر المؤمنین ـ با حالتى شادان و خوشحال از كعبه خارج گشت. مردم تماشاگر دیدند فاطمه مولودى را به بغل گرفته كه نور در چهرهاش متجلى است، آنگاه خطاب به حاضران فرمودند:
اى مردم! خداوند از میان زنان مخلوقاتش مرا برگزید، و مرا بر زنان ممتاز گذشته برترى داد، اگر'آسیه' به طور مخفى خدا را پرستش كرد... و اگر'مریم' در هنگام زایمانش از درخت خشكیده رطب چید، خداوند مرا بر آنان و تمام زنان عالمیان در گذشته مقدم داشت، زیرا من فرزندم را در خانه خدا به دنیا آوردم!! و سه روز در آنجا مهمان خدا بودم! و از میوههاى بهشتى و طعام مخصوص الهى پذیرایى مىگشتم!! و هنگام خروجم از كعبه خطاب رسید: « اى فاطمه! نام مولود كعبه را 'على' بگذار،و من'على اعلى' هستم، من فرزندت را از قدرتم آفریدم، او در بالاى این كعبه اذان مىگوید، و بتها را از آنجا پاك مىكند، او پیشواى این امت بعد از حبیب من«محمد صلى الله علیه و آله»است، خوشا به حال كسى كه او را دوست داشته و یارىاش نماید، واى بر كسى كه وى را نافرمانى نموده و حقش را تباه سازد...( الخرائج و الجرائح، ج 1 ،ص 171 ـ مدینة المعاجز، ص 5 ـ بحار الانوار، ج 35 ، ص 18، ح 14 و ص 36 ح 37 ـ الغدیر، ج 6 ، ص 22)
لازم به توضیح است كه جریان ولادت امیر المؤمنین در داخل كعبه را، مرحوم علامه امینى از دهها كتاب معتبر اهل سنت نقل نموده كه به بخشى از آنها اشاره مىگردد: مروج الذهب، مسعودی، ج 2 ، ص 2ـ تذكرة الخواص الامه، ابن جوزى، ص 7 ـ الفصول المهمة، ص 14 ـ سیره حلبى، ج 1 ص 150 ـ شرح الشفا، ج 1، ص 151 ـ مطالب السؤل، ص 11ـ نزهة المجالس، ج 2 ، ص 204)
'فاطمه بنت اسد' چون ازكعبه با فرزند عزیزش خارج گشت، نخست پدرش حضرت ابوطالب از آنان استقبال نموده، و میوه دلش را در آغوش گرفت، مولود كعبه در همان لحظات آغاز زندگىاش خطاب به پدر ارجمندش گفت: 'السلام علیك یا ابتاه و رحمة الله و بركاته'، و ابوطالب نیز جواب سلام على را داده و او را مورد نوازش قرار داد.
سپس پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وارد خانه ابوطالب شد، و على را در آغوش كشید، و چون چشمان على به چهره مبارك رسول خدا افتاد، به حركت آمده و تبسم كرد، و با چهرهاى خندان گفت: 'السلام علیك یا رسول الله و رحمة الله و بركاته'، و آنگاه به دستور رسول اكرم صلى الله علیه و آله شروع به خواندن كتابهاى آسمانى كرد، و از صحف آدم و نوح و ابراهیم آغاز نمود و آیاتى را از زبور و تورات و انجیل قرائت كرد، و در پایان از اول سوره 'مؤمنون' تا آیه دهم را با آهنگ زیبا تلاوت فرمود، و بدین طریق عظمتخود را به جهان انسانیت نشان داد، و رسول اكرم صلى الله علیه و آله را خوشحال و خشنود ساخت (بحار الانوار، ج 35 ، ص 22 و 37 ـ منتهى الآمال، ص 142 ـ شجره طوبى، ص 219)
تا جایى كه پیامبر خدا(ص) در مورد على علیه السلام فرمودند: ' لقد ولد لنا اللیلة مولود یفتح الله علینا به ابوابا كثیرة من النعمة و الرحمة' یعنی همانا خداوند متعال براى ما در این ایام فرزندى عطا فرمودند كه در سایه او درهاى زیادى از نعمت و رحمت الهى به روى ما گشوده مىگردد.(شرح ابن ابى الحدید ج 4 ص 15)
امیر المؤمنین على علیه السلام تا سن سه سالگى در خانه خویش و در كنار پدر و مادر خود زندگى مىكرد، و بسیار مورد تكریم و احترام آنان بود، زیرا على علیه السلام علاوه از نظر فرزندى كه محبوب والدین خویشتن بوده است، كمالات و غرایب آن حضرت، از قبیل سخن گفتن در شكم مادر، باز شدن دیوار كعبه به احترام وى، سلام به پدر و مادر و تمام انبیاء الهى به ویژه به رسول خدا، تلاوت قرآن و سایر كتابهاى آسمانى در حضور رسول گرامى اسلام هنگام تولد، همه و همه موقعیت امیر المؤمنین علیه السلام را در میان مردم به ویژه خانوادهاش دو چندان كرده بود، لذا پدر بزرگوارش در میهمانى تولد 'مولود كعبه' همه مردم مكه را به ولیمه او دعوت نمود، و تعداد زیادی شتر و گاو و گوسفند عقیقه كرد...
على علیه السلام از نظر تربیت خانوادگى فوق العاده بالا و چشمگیر بود، و نیازى به مراقبت افراد عادى نداشت هر چند پدر او رئیس قبائل مكه و متصدى اموركعبه بود و در میان مردم موقعیت بى نظیرى داشت و روى همین ویژگیها بود كه پدر او پس از بعثت رسول خدا قویترین حامى و یاور رسول الله(ص) در برابر دشمنان و بد اندیشان به حساب مىآمد...
و مادرش'فاطمه' نیز از زنان پاكدامن و اسوه حقیقت و ایمان به شمار مىآمد، و نخستین زنى است از زنان عالم كه پس از'خدیجه كبرى' به رسول خدا ایمان آورد.
آرى امیر المؤمنین هر چند در دوران كودكى بسر مىبرد، ولى از نظر كمالات انسانى و سجایاى اخلاقى و عصمت و سایر فضائل لازم، هیچگونه كمبودى نداشت، ولى هر چه هست آن حضرت نیاز به كمالات بیشترى داشت، و باید از سر چشمه 'وحى' تربیت و تعلیم او تضمین مىگردید، و جز آغوش پیامبر، و آن مربى دلسوز و واسطه بین خدا و خلقش، كسى دیگرى هر چند ابو طالب و فاطمه بنت اسد(دو گوهر گرانبها) هم باشند نمىتوانند كمالى بر كمالات على علیه السلام بیفزایند.
به اعتقاد شیعه و پیروان مكتب بحق ولایت، على امیر المؤمنین و یازده فرزند گرامیش به ترتیب جانشین بلا فصل رسول خدا(ص) و خلیفه الهى در عالم خلقت مىباشند، و موظفند علاوه بر حفظ دین و سایر وظایف مهم دیگر، رهبرى و تربیت صحیح تودههاى مردم را بر عهده گیرند، بنا بر این تربیتخود آنان باید از طریق خدا و منبع وحى صورت گیرد، و با آداب الهى و تربیت پیامبر بزرگ اسلام(ص) متخلق و مؤدب گردند. در این زمینه روایت شده كه پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله) فرمودند: من تربیت یافته خدا، و على تربیت یافته من است. (مكارم الاخلاق، ص 17 )
یعنى رسول خدا بطور مستقیم با آداب الهى تربیت مىگردد، و امیر المؤمنین على علیه السلام نیز با همان آداب خداوندى، منتهى از طریق پیامبر عزیز اسلام تربیت مىشود.
در حدیث دیگری می خوانیم كه امام علی(ع) می فرمایند: همانا رسول خدا با آداب الهى مؤدب گردیده، و او نیز مرا با همان روش تربیت نموده، و من هم وظیفه دارم مؤمنین و پیروان خویش را به همان كیفیت پرورش داده، و ارزشهاى واقعى را ترویج نمایم. (تحف العقول، ص 114 ـ بحار الانوار، ج 77، ص 414 )
بدین بیان تربیت و ادب مولاى متقیان از طریق منبع وحى و رسالت پیامبر خدا(ص) صورت گرفته است. از اینرو على(ع) تجسم ادب الهى و رسول او مىباشد، و سعى دارد دیگران را نیز با همان ارزشها رهبرى فرماید.
على به خانه پیامبر منتقل مىگردد
چون على علیه السلام متولد گردید، و پیامبر خدا خود را به وى رسانید، آن حضرت خطاب به مادر على علیه السلام فرمودند: گهواره على را در كنار رختخواب من قرار دهید، و پیامبر گرامى شخصا بیشتر امور تربیتى على علیه السلام را بر عهده گرفت، هنگام نیاز، آن فرزند كعبه را شستشوى مىداد، و در شیر خوردنش كمك مىكرد، و براى اینكه آن طفل را بخواباند گهوارهاش را حركت مىداد، و با آهنگ دلنواز براى وى مىخواند، و گاهى به سینهاش مىگرفت و مىفرمود! این كودك برادر من است، او را به یاورى و ولایت و پناه و پناهندگى برگزیدهام او امید و پشتوانه من است، این فرزند عزیز و نوزاد گرامى جانشین و وصى من و شوهر دخترم و امین وصایایم و خلیفهام بعد از من خواهد بود.
رسول خدا هرگز وى را از خود دور نمىگذاشت، و هر كجا مىرفت على علیه السلام را با خود مىبرد، و حتى هنگام رفتن به كوهها و دشت و درهها پیوسته مولود كعبه را همراه داشت. (بحار الانوار، ج 35 ، ص 9 و 10 ـ جلاء العیون، شبر، ج 1 ، ص 243ـ شجره طوبى، ص 219 و 220)
همچنین نقل شده چون خشكسالى و قحطى عجیبى درجزیرة العرب پدیدار گردید، حضرت ابو طالب با داشتن مسئولیت اجتماعى و عائلهمندى زیادى در مضیقه مالى قرار گرفت. پیامبر خدا(ص) به عموهای خود، حمزه و عباس فرمودند: بیائید هر كدام یكى از فرزندان ابو طالب را به خانه خود منتقل كنیم تا زحمت بار زندگى را از دوش وى بكاهیم. آنان نیز پذیرفته و به خانه ابو طالب آمدند و در نتیجه حمزه 'جعفرطیار' ، و عباس 'طالب' را برگزیدند، و رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نیز على را برگزیدند و فرمودند: من كسى را برگزیدم كه خداوند او را براى من در مورد شما برگزیده است. (شرح ابن ابى الحدید، ج 1 ، ص 15 )
منزلت خاص علی(ع) نزد رسول خدا (ص)
1- ابن عباس می گوید: رسول خدا(ص) درجاى نماز خود نشسته و گروهى از مهاجر و انصار نزد ایشان بودند كه جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، حضرت حق تو را سلام مىرساند و می فرماید: على را فراخوان و او را مقابل خود بنشان. جبرئیل علیه السلام به آسمان بالا رفت، پیامبر(ص) على را فراخواند و مقابل خود نشاند. جبرئیل بار دیگر فرود آمد و طبقى از خرما همراه داشت، آن را میان آن دو نهاد و گفت: بخورید. هر دو خوردند، سپس طشت و ابریقى حاضر ساخت و گفت: اى رسول خدا ـ كه درود خدا بر تو و خاندانت باد ـ خداوند تو را امر مىكند كه آب بر دست على بن ابى طالب بریزى. پیامبر(ص) فرمود: گوش به فرمان و مطیع خدایم و آنچه پروردگارم فرموده انجام مىدهم. ابریق را برگرفت و ایستاده آب بر دست على بن ابى طالب علیه السلام مىریخت . على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، من سزاوارترم كه آب بر دست شما ریزم، فرمود: اى على، خداوند مرا بدین كار دستور داده است. آن گاه هر چه آب بر دست على علیه السلام مىریخت قطرهاى از آن در طشت نمىچكید. على علیه السلام عرضه داشت: اى رسول خدا، نمىبینم كه چیزى از آب در طشت بریزد؟! فرمود:اى على، فرشتگان در گرفتن آبى كه از دست تومىچكد با هم مسابقه مىدهند و با آن چهره خود را مىشویند و بدان تبرك مىجویند! ( بحار الانوار، ج 39، ص 121)
2- نقل شده كه پیامبراكرم(ص) داخل خانه فاطمه علیها السلام شد و فرمود: اى فاطمه، امروز پدرت میهمان توست. فاطمه علیها السلام گفت: پدر جان! حسن و حسین از من خوراكى خواستهاند و من چیزى نداشتم كه براى خوردن به آنان دهم. سپس پیامبر(ص) داخل شد و در كنار على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام نشست و فاطمه سرگردان مانده بود و نمىدانست چه كند!
پیامبر(ص) لختى به آسمان نگریست كه جبرئیل علیه السلام فرود آمد و گفت: اى محمد، خداى برتر و والا سلامت مىرساند و تو را تحیت و گرامیداشتى ویژه مىفرستد و گوید: به على و فاطمه و حسن و حسین بگو كه از میوههاى بهشت چه میل دارند؟ پیامبر(ص) یك یك آنان را صدا زد و فرمود: خداوند دانست كه شما گرسنهاید، اینك از میوههاى بهشت چه میل دارید؟
آنان به خاطر شرم از پیامبر(ص) لب فرو بستند و پاسخى ندادند. حسین علیه السلام گفت: پدرم اى امیر مؤمنان، مادرم اى سرور زنان بهشت و برادرم اى حسن پاك، آیا اجازه مىدهید كه من از میوههاى بهشت برگزینم؟ همه گفتند: اى حسین،بگو كه به انتخاب تو خشنودیم. حسین گفت: اى رسول خدا، به جبرئیل بگو ما خرماى تازه میل داریم. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خدا این را مىداند. آن گاه فرمود: اى فاطمه، برخیز و به داخل اتاق برو و آنچه آنجا هست بیاور. فاطمه علیها السلام به داخل رفت، طبقى دید از بلور كه حولهاى سبز بر روى آن كشیده شده و در آن خرماى تازه در غیر فصل خود قرار دارد. پیامبر(ص) فرمود: اى فاطمه، این از كجاست؟ گفت: از سوى خدا، كه خداوند هر كه را خواهد بىحساب روزىمىدهد.
پیامبر(ص) برخاست و آن را گرفت و نزد همه نهاد. سپس بسم الله گفت و یك دانه خرما برداشت و در دهان حسین نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسین. سپس دانه دیگرى برداشت و در دهان حسن نهاد و فرمود: گوارایت باد اى حسن. آن گاه دانه سوم را برداشت و در دهان فاطمه نهاد و فرمود: گوارایت باد اى فاطمه. و دانه چهارم را برداشت و در دهان على نهاد و فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه دانه دیگرى به على داد و می فرمود: گوارایت باد اى على. آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم برخاست و دوباره نشست، سپس همگى از آن خرما خوردند، چون دست كشیدند و سیر شدند ظرف خرما به فرمان خدا به آسمان بالا رفت .
فاطمه علیها السلام عرض كرد: پدر جان، امروز كار شگفتى از شما دیدم! فرمود: اى فاطمه خرماى اول را كه در دهان حسین نهادم و گوارا بادش گفتم بدان جهت بود كه شنیدم میكائیل و اسرافیل مىگفتند: گوارایت باد اى حسین، من هم با آنان موافقت كردم. خرماى دوم را كه در دهان حسن نهادم شنیدم جبرئیل و میكائیل گوارا باد گفتند من هم به موافقت آنها گفتم. خرماى سوم را كه در دهان توـ اى فاطمه ـ نهادم شنیدم كه حور العین با سرور و شادى در حالى كه از بهشت به سوى ما سركشیده بودند گوارا باد مىگفتند، من نیز به موافقت آنان گفتم. خرماى چهارم را كه در دهان على نهادم ندایى از سوى خداى سبحان شنیدم كه گوارا باد مىگفت، من نیز به موافقت او گفتم. سپس چند دانه پى در پى به على دادم و پیوسته صداى خداى سبحان را مىشنیدم كه گوارا باد مىگفت. به همین دلیل براى تجلیل پروردگار عزت برخاستم، و شنیدم كه مىفرمود: اى محمد، به عزت و جلالم سوگند كه اگر از این لحظه تا روز قیامت به على دانه خرما مىدادى منهم بلاانقطاع به او گوارا باد مىگفتم. ( بحار الانوار، ج 43، ص 310)
او بنده خداست ولى محبوبترین آنهاست. زیرا او بیشترین و خالصانهترین عبادات را در بین امت داشت. گویند اینكه او را ابو تراب نامیدهاند بدان خاطر است كه او عبادات و نمازهاى فراوان انجام مىداد و پیشانیش همه گاه خاك آلود به علت سجدههاى طولانى و مكررش بود!
'ام ایمن' مرغى را بریان كرده و براى رسول صلى الله علیه و آله آن را هدیه آورد و عرض كرد اى رسول خدا، من خود این مرغ را تهیه كرده و خود آن را پختهام و براى شما آوردهام. پیامبر(ص) آن هدیه را قبول كرد و دعا كرد: خداوندا محبوبترین بندگانت را برسان كه در این غذا با من هم سفره شود. در همان لحظه صدای در زدن آمد. 'انس' با این آرزو كه خدایا این محبوب از انصار باشد در را باز كرد، دید على علیه السلام است. عذر آورد كه پیامبر فعلا سرگرم كار است و كسى را نمىپذیرد. بار دیگر دعاى پیامبر صلى الله علیه و آله و صداى در بلند شد و انس در را باز كرد و على بود و همان عذر را ذكر و على را رد كرد.
بار سوم در زدند و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود اى انس، در را باز كن، تو اول كسى نیستى كه قومت را دوست مىدارى. او از انصار نیست. انس مىگوید این بار رفتم و على علیه السلام را آوردم و او با پیامبر صلى الله علیه و آله هم سفره و هم غذا شد. (مستدرك صحیحین، ج 3، ص 131)
جلوههاى عبادت على علیه السلام
ما على علیه السلام را ندیدیم و از حالات او در عبادت آگاهى نداریم ولى آنها كه تصادفا او را در برخى از حالات عبادتش دیدهاند نقلهاى حیرت انگیز دارند كه مطالعه آنها در كتب راویان دلها را مىلرزاند.
'ابو درداء' نمونهاى از حال عبادت او را این گونه شرح مىدهد. سحرگاهان او را در حال قرائت قرآن در نخلستان دیدم كه قرآن مىخواند و اشك مىریخت. و هم او را در اواخر شب دیدم، واله و مبهوت، از خود بیخود شده، كه اشك مىریخت و جزع و بیتابى مىكرد. از شدت بیحالى بر روى زمین افتاد و خاموش شد. به بالاى سرش شتافتم و او را چون چوبى خشك بر زمین دیدم. حركتش دادم، دیدم تكان نمىخورد. گفتم همه از خدائیم و بازگشت ما به سوى خداست، به خدا قسم على علیه السلام از دنیا رفت.
گفتم بهتر است آن را به فاطمه علیها السلام خبر دهم، به در خانهاش رفتم و در زدم. فاطمه پرسید «كیستى؟» گفتم ابو درداء خادم درگاه شمایم. «چه خبر است در این وقتشب؟ »گفتم بانوى من سرت به سلامتباشد،على از دنیا رفته است. پرسید «او را در چه حالتى یافتى؟» گفتم در حال عبادت. فرمود: « على علیه السلام نمرده است. او از خوفخدا غش كرده .م(امالى، مجلس 18)
على علیه السلام خدا را باور داشت. مىدانست خدا و حساب و معاد حق است. همه چیز براى او عینى شده بود و خدا را در همه جا و همه چیز مىدید. خود فرمود: هیچ پدیدهاى را ندیدم جز آنكه خداى را قبل از آن، با آن و پس از آن دیدهام. 'ما رایتشیئا الا و رایت الله قبله و معه و بعده'. (قصار نهج البلاغه)
عبادت او سر آمد بود و در این مساله همین بس كه در نماز در سجده ضربه خورد و فرقش شكافت ولى دست از نماز برنداشت و نماز را تمام كرد. پس از ضربه خوردن او را به خانه مىبردند. نظرى به طلوع فجر افكند و فرمود: اى صبح، تو شاهد باش كه تنها در این لحظه و اولین بار است كه على علیه السلام را دراز كشیده مىبینى!!. و بدین خاطر است كه امام سجاد علیه السلام مىفرماید چه كسى مىتواند چون على علیه السلام خدا را عبادت كند: و من یقدر على عبادة جدى على بن ابیطالب.
او اهل عشق و مناجات عاشقانه بود. چشمانش از شوق دیدار خداگریان بود. و زیبائى و خلوص عبادت را پس از پیامبر تنها در زندگى على(ع) مىشد مشاهده كرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله در شان ایمانش فرمود: اگر همه آسمانها و زمین را در یك كفه ترازو و ایمان على علیه السلام را در كفهاى دیگر بگذارند كفه ایمان على بیشتر سنگینى خواهد كرد. (غایة المرام، ص 509)
او در عبادت چنان اوج مىگرفت، كه مىتوان گفت از جهان و آنچه در آن است غافل مىشد و براى عدهاى بسیار از مردم این باور نكردنى است كه در حال نماز تیر از پایش بدر آوردند و او از دردش ننالد و حتى بگوید كه متوجه آن نبودم. مگر ممكن است یك انسان از نظر اوج روحى و كمالات نفسانى تا این درجه به پیش رود؟
او در حال وضو گرفتن مىلرزید و در حال نماز رعشه براندام داشت. در ذكر 'لبیك' رنگ از رخسارهاش مىپرید. از احساس كوچكى خود در پیشگاه خداوند همه گاه احساس شرم مىكرد.
او در عبادت و عمل، در مسیر زندگى خداى را چنان شاهد و حاضر مىدید كه مىفرمود اگر پردهها را بردارند، چیزى بر یقین من اضافه نخواهد شد. 'لو كشف الغطاء ما ازددت یقینا'. و هم مىفرمود: خدائى را كه با چشم دل نبینم او را عبادت نمىكنم و تا حال هم عبادت نكردهام. ' لم اعبد ربا لم اره'.
و به همین خاطر على علیه السلام همه جا را محضر خدا مىكند و دامنه عبادتش را به همه جا مىكشاند، مسجد، كوچه، خیابان، بازار، میدان جنگ، محیط خانه و همه جا براى او معبد است و بدین سان هیچ لحظهاى بر على نمىگذرد جز آنكه آن لحظه در عبادت سپرى مىشود.
رأفت و مهربانی على علیه السلام
على علیه السلام مظهر محبت و عاطفه بود، او رنج میكشید و كار میكرد و سر انجام مزد كار خود را صرف بیچارگان و درماندگان مىنمود.
وی براى نیازمندان و ستمكشان پناهگاه بزرگى بود. او پدر یتیمان و فریاد رس بیوه زنان و دستگیر درماندگان و یاور ضعیفان بود. در زمان خلافت خود شبها از خانه بیرون میآمد و در تاریكى شب خرما و نان براى مساكین و بیوه زنان مىبرد و بصورت مرد نا شناس از در خانه آنها آذوقه و پول میداد بدون اینكه كسى بشناسد كه این مرد خیر و نوع پرور كیست؟
على علیه السلام هر كجا یتیمى میدید مانند پدرى مهربان دست نوازش بسر او میكشید و برایش خوراك و پوشاك میداد. آنحضرت روزى در كوچه میرفت زنى را دید كه مشك آب بر دوش گرفته و بخانه مىبرد و از سنگینى مشك ناراحتبود. على علیه السلام مشك را از زن گرفت و به منزل وى رسانید و از طرز معیشت زن جویا شد. آن زن بدون اینكه او را بشناسد گفت شوهرم از جانب على به ماموریت جنگى رفت و بشهادت رسید. و من از روى ناچارى براى تهیه معاش خود و بچههایم بخدمتگزارى مردم پرداختم. على علیه السلام از شنیدن این سخن خاطر مباركش دیگر گونه شد و شب را با ناراحتى بسر برد چون صبح شد زنبیلى از آرد و خرما برداشت و بخانه آنزن رفت و گفت من همان كسى هستم كه در آوردن مشك آب بتو كمك كردم. زن آذوقه را گرفت و از او تشكر نمود و گفت: خدا میان من و على حكم كند كه فرزندان من یتیم و بى غذا ماندهاند.
على علیه السلام وارد خانه شد و فرمود من براى خدمت تو و كسب ثواب حاضر هستم. من كودكان ترا نگه میدارم و تو نان بپز. آن زن مشغول پختن نان شد و على علیه السلام هم كودكان یتیم را روى زانوى خود نشانید و در حالیكه اشك از چشمان مباركش فرو میغلطید خرما به دهان آنها میگذاشت و میفرمود: اى بچههاى من،اگر على نتوانسته استبكار شما برسد او را حلال كنید كه وى تعمدى نداشته است.
چون تنور روشن شد و حرارت آن به صورت مبارك آنجناب رسید پیش خود گفت: اى على گرمى آتش را بچش و از حرارت آتش دوزخ بیمناك باش، اینستسزاى كسى كه از حال یتیمان و بیوه زنان بى خبر باشد!
در اینموقع زن همسایه وارد شد و حضرت را شناخت و به صاحب خانه گفت واى بر تو این على است كه تو او را به كار وا داشتهاى! آن زن پیش على علیه السلام شتافت و عرض كرد چقدر زن بیشرمی باشم كه چنین گستاخى نموده و امیرالمؤمنین را بكار وا داشتهام، از تقصیر من در گذر. على علیه السلام فرمود: تو را در اینكار تقصیرى نیست بلكه وظیفه من است كه باید به كار یتیمان و بیوه زنان رسیدگى كنم. (بحار الانوار، جلد 41 ، ص 52).
على علیه السلام در حسن سلوك و رفتار با مردم چنان فروتن و مهربان بود كه حدى بر آن نمی توان تصور نمود. او كریم و نجیب و اصیل و با عاطفه بود و بزرگواریش زبان زد خاص و عام بود و دشمنانش نیز او را بدارا بودن چنین خصال كریمه میستودند.
شخصیت عظیم و گسترده امیر المؤمنین على علیه السلام وسیعتر و متنوعتر از این است كه یك فرد بتواند در همه جوانب و نواحى آن وارد شود و توسن اندیشه را به جولان آورد. براى یك فرد، حد اكثرى كه میسر است این است كه یك یا چند ناحیه معین و محدود را براى مطالعه و بررسى انتخاب كند و به همان قناعت ورزد.
یكى از صفات این شخصیت عظیم، صفت تأثیر او بر روى انسانها به شكل مثبت یا منفى است و به عبارت دیگر 'جاذبه و دافعه' نیرومند اوست كه هنوز هم نقش فعال خود را ایفا مىنماید و در این كتاب دربارهاش گفتگو شده است.
شخصیت افراد از نظر عكس العمل سازى در روحها و جانها یكسان نیست. به هر نسبت كه شخصیت حقیرتر است كمتر خاطرها را به خود مشغول مىدارد و در دلها هیجان و موج ایجاد مىكند، و هر چه عظیمتر و پرنیروتر است خاطره انگیزتر و عكس العمل سازتر است، خواه عكس العمل موافق یا مخالف.
شخصیتهاى خاطره انگیز و عكس العمل ساز، زیاد بر سر زبانها مىافتند، موضوع مشاجرهها و مجادلهها قرار مىگیرند، سوژه شعر و نقاشى و هنرهاى دیگر واقع مىشوند، قهرمان داستانها و نوشتهها مىگردند. اینها همه، چیزهایى است كه در مورد على علیه السلام به حد اعلى وجود دارد و او در این جهت بىرقیب و یا بسیار كم رقیب است. گویند محمد بن شهر آشوب مازندرانى ـ كه از اكابر علماى امامیه در قرن هفتم است ـ هنگامى كه كتاب معروف مناقب را تالیف مىكرد، هزار كتاب به نام 'مناقب' كه همه درباره على علیه السلام نوشته شده بود در كتابخانه خویش داشت. این یك نمونه مىرساند كه شخصیت والاى مولى در طول تاریخ چقدر خاطرها را مشغول مىداشته است.
امتیاز اساسى على علیه السلام و سایر مردانى كه از پرتو حق روشن بودهاند این است كه علاوه بر مشغول داشتن خاطرها و سرگرم كردن اندیشهها، به دلها و روحها نور و حرارت و عشق و نشاط و ایمان و استحكام مىبخشند.
فیلسوفانى مانند سقراط و افلاطون و ارسطو و بوعلى و دكارت نیز قهرمان تسخیر اندیشهها و سرگرم كردن خاطرها هستند. رهبران انقلابهاى اجتماعى مخصوصا در دو قرن اخیر، علاوه بر این،نوعى تعصب در پیروان خود به وجود آوردند. مشایخ عرفان پیروان خویش را احیانا آنچنان وارد مرحله 'تسلیم' مىكنند كه اگر پیر مغان اشارت كند سجاده به مى رنگین مىنمایند. اما در هیچ كدام از آنها گرمى و حرارت توام با نرمى و لطافت و صفا و رقتى كه در پیروان على، تاریخ نشان مىدهد نمىبینیم. اگر صوفیه از دراویش، لشكرى جرار و مجاهدانى كار آمد ساختند، با نام على كردند نه به نام خودشان.
حسن و زیبایى معنوى كه محبت و خلوص ایجاد مىكند از یك مقوله است، و سیادت و منفعت و مصلحت زندگى كه كالاى رهبران اجتماعى، و یا عقل و فلسفه كه كالاى فیلسوف است، و یا اثبات سلطه و اقتدار كه كالاى عارف است، از مقولههاى دیگر.معروف است كه یكى از شاگردان بوعلى سینا به استاد مىگفت اگر تو با این فهم و هوش خارق العاده مدعى نبوت شوى، مردم به تو مىگروند، و بوعلى سكوت كرد. تا در سفرى در فصل زمستان كه با هم بودند، سحرگاه بوعلى از خواب بیدار شد و شاگرد را بیدار كرد و گفت: تشنهام، قدرى آب بیاور. شاگرد تعلل كرد و شروع كرد به عذر تراشیدن. هر چه بوعلى اصرار كرد، شاگرد حاضر نشد در آن زمستان سرد بستر گرم را ترك كند. در همین وقت فریاد مؤذن از بالاى مأذنه بلند شد كه «الله اكبر،اشهد ان لا اله الا الله،اشهد ان محمدا رسول الله» بوعلى فرصت را مناسب دید كه جواب شاگرد را بدهد. گفت: تو كه مدعى بودى اگر من ادعاى پیغمبرى كنم مردم ایمان خواهند آورد، اكنون ببین فرمان حضورى من به تو كه سالها شاگرد من بودهاى و از درس من بهره بردهاى آنقدر نفوذ ندارد كه لحظهاى بستر گرم را ترك كنى و آبى به من بدهى، اما این مرد مؤذن پس از چهار صد سال فرمان پیغمبر را اطاعت كرده، از بستر گرم خارج شده و رفته بر روى این بلندى و به وحدانیت خدا و رسالت او گواهى مىدهد. ببین تفاوت ره از كجاست تا به كجا!
آرى فیلسوفان شاگرد مىسازند نه پیرو، رهبران اجتماعى پیروان متعصب مىسازند نه انسانهاى مهذب، اقطاب و مشایخ عرفان ارباب تسلیم مىسازند نه مؤمن مجاهد فعال.
در على، هم خاصیت فیلسوف است و هم خاصیت رهبر انقلابى و هم خاصیت پیر طریقت و هم خاصیتى از نوع خاصیت پیامبران. مكتب او، هم مكتب عقل و اندیشه است و هم مكتب ثوره و انقلاب و هم مكتب تسلیم و انضباط و هم مكتب حسن و زیبایى و جذبه و حركت.
على علیه السلام پیش از آنكه امام عادل براى دیگران باشد و درباره دیگران به عدل رفتار كند، خود شخصا موجودى متعادل و متوازن بود. كمالات انسانیت را با هم جمع كرده بود. هم اندیشهاى عمیق و دور رس داشت و هم عواطفى رقیق و سرشار. كمال جسم و كمال روح را توام داشت. شب، هنگام عبادت از ما سوى مىبرید و روز در متن اجتماع فعالیت مىكرد. روزها چشم انسانها مواسات و از خود گذشتگىهاى او را مىدید و گوشهایشان پند و اندرزها و گفتارهاى حكیمانهاش را مىشنید، و شب چشم ستارگان اشكهاى عابدانهاش را مىدید و گوش آسمان مناجاتهاى عاشقانهاش را مىشنید. هم مفتى بود و هم حكیم، هم عارف بود و هم رهبر اجتماعى، هم زاهد بود و هم سرباز، هم قاضى بود و هم كارگر، هم خطیب بود و هم نویسنده. بالاخره به تمام معنى یك انسان كامل بود با همه زیبایی هایش.
( استاد شهید مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، جلد 16 ، صفحه 215 )